ویکی واژه - صفحه 636
- داربری
- دالان هوایی
- سرعت زمینی
- عدد ماخ بحرانی
- علامت خروج
- فلز نجیب
- مبایعه
- محذورات
- مشتهیات
- مفادات
- بالوایه
- بخش راکد
- تنجیده
- جامع الشرایط
- جزغاله
- حفاظ پروانه
- خروس بالغ
- خمیدگی متوسط
- دستگاه بوجار
- زغال استخوان
- سحابی گازی
- شولان
- صناب
- فرسایش جانبی
- فعل واژگانی
- اتاق خانوادگی
- از جا در رفتن
- انهدام سخت
- بغ کردن
- بی سکه کردن
- تاول فلز
- تحویل فاصله
- تندتپشی بطنی
- جرس زدن یا جنباندن
- حراج کردن
- خط انتقال توان حلقوی
- خطای تراز
- خطای مقیاس
- خوردگی اصطکاکی
- دق و لق
- دماسنج خشک
- رانش یخ
- سر و کیسه کردن
- سرعت عابر پیاده
- صدمات جانبی
- ضریب پخش متقابل
- عشوه خریدن
- فربه کردن
- فعل همکرد
- قطبش مولکولی
- قول دادن
- متغیر سحابی
- محل هدایت
- محور پیشروی تیپ
- میانی زیرین
- ناباروری مردانه
- ناز و نوز
- نقطه کردن
- نمودار زمان ـ فاصله
- نوبر کردن