فرهنگ فارسی - صفحه 57
- بخشیدن
- بالفعل
- اوژن
- اوش
- انتخاب
- امن
- امل
- امرداد
- امتیاز
- اله
- الف
- التزام
- گاه
- گار
- ازار
- مجرب
- بلندپایه
- قرار گرفتن
- بی ادب
- فرمانبردار
- فرمانبردار
- فرمان بردار
- تار و پود
- بیکار
- تف
- تم
- تن
- تند
- توزیع
- یاقوت
- یل
- آبشار
- آتا
- آدامس
- سبزه زار
- زیرک
- زیاد
- زودرنج
- زاویه
- راک
- دمار
- دلمه
- درست
- درس خواندن
- دبیر
- خودپسند
- حکومت
- حمل
- جنس
- جمعیت
- جلد
- جهاندیده
- جره
- تنبیه
- تماشاخانه
- تلقین
- تقویت
- تعليم
- تعریف
- تعالی