کلمات فرهنگ فارسی - صفحه 131
- نگین خامه
- نی اباد
- نی احمدبیگ
- نی انبانی
- نی بر سر بهار
- نی بندک
- نی تراشی
- نی داود
- نی دشت
- نی دوله
- نی زدن
- نی سیاه
- نی لبک زدن
- نی نرد بام
- نی نهاوندی
- نی پاره
- نی پال
- نی پنج
- نی پهن
- نی پوش
- نیابت کن
- نیابت گر
- نیاز امیز
- نیایش خانه
- نیرنگ نامه
- نیرو پرست
- نیزه افکن
- نیزه ربا
- نیزه رود
- نیست شکل
- نیست وش
- نیش کش
- نیل کار
- نیله گو
- نیم ادم
- نیم انداز
- نیم اور
- نیم اینه
- نیم بلوک
- نیم جوان
- نیم خانه
- نیم خشک
- نیم دری
- نیم رب النوع
- نیم شمع
- نیم لا
- نیم من شدن
- نیم موی
- نیم پرتو
- نیم پهلوی
- نیم چهر
- نیمه تنه
- نیمه حکیم
- نیمه خواب
- نیمه خیز
- نیمه رس
- نیمه روزی
- نیمه زبان
- نیمه زدن
- نیمه شام
- نیمه شکم
- نیمه گاه
- نیمه گرسنه
- نیو مرد
- نیک اباد
- نیک اثار
- نیک ازار
- نیک اسب
- نیک جو
- نیک خدمت
- نیک درون
- نیک دین
- نیک رویی
- نیک شیر
- نیک مال
- نیک محضری
- نیک مخبر
- نیک وفا
- نیک گمان
- نیک گو ی
- نیکا نیکا
- نیکو اعتقادی
- نیکو اعضا
- نیکو بالا
- نیکو بدن
- نیکو بنیاد
- نیکو حالی
- نیکو خدمت
- نیکو خواهی
- نیکو دان
- نیکو دیدار
- نیکو رسم
- نیکو رفتار
- نیکو روزی
- نیکو روشی
- نیکو زندگانی
- نیکو سیما
- نیکو طاعت
- نیکو طالع
- نیکو عبارت
- نیکو مال
- نیکو مخبر
- نیکو مزاج
- نیکو مقال
- نیکو کار پرور
- نیکو گوشت
- نیکو گیاه
- نیکی اندیش
- نیکی فرمای
- نیکی فروش
- نیکی نیوش
- ها دو و ادو
- هاب هاب
- هادخت نسک
- هادی اباد
- هار و هور
- هارت و هورت
- هارون ولایت
- هاله زدن
- هاله وار
- هالک شدن
- هامون دز
- هامون سواران
- هامون نوشتن
- هامون کردن
- هامون گردن
- هاون دسته
- های و هو کردن
- هت و مت
- هتک زدن
- هتک ناموس کردن
- هتک کردن
- هجا هجا
- هجاگو ی
- هد کره
- هدف هدف
- هدیه ساختن
- هذه السنه
- هر ائین
- هر ایند
- هر ایینه
- هراز پی
- هراس افتادن
- هراس دادن
- هرز شدن
- هرزه چشم
- هزار اسبی
- هزار استین
- هزار اوا
- هزار اواز
- هزار دار
- هزار پت
- هزار چم
- هزار کردن
- هزل مانند
- هست و استا
- هست و بود کردن
- هستی جاودانه
- هش داشتن
- هش رفته
- هش زدای
- هشت اباد
- هشت دهان
- هشت لو
- هشت و بان
- هشت و مشت
- هشت کند
- هشیار بخت
- هشیار شدن
- هضم نفس
- هفت اسیا
- هفت اوتاد
- هفت اینه
- هفت ایینه
- هفت برگ
- هفت بهر
- هفت بیرون
- هفت حرف ابی
- هفت حرف اتشی
- هفت دختر خضرا
- هفت رواق
- هفت سلام
- هفت فرشته
- هفت لا ی
- هفت مادر
- هفت محیط
- هفت مهره ٔ زرین
- هفت نان
- هفت پر ثریا
- هفت کره
- هفتاد میخ
- هفتاد و دو کشتی
- هفتاد و دو گروه
- هفتاد گام
- هفته گرفتن
- هفده مرد
- هل اباد
- هلک و هلک
- هم اخور
- هم اشیان
- هم اشیانی
- هم اطاق
- هم افق
- هم اهنگی
- هم اوا
- هم اواز
- هم ایین
- هم بالایی
- هم بها
- هم تائی
- هم جنب
- هم حربی
- هم حرفت
- هم حقه
- هم خوراک
- هم خوند
- هم دامان
- هم درجه
- هم دستانی
- هم دیوار
- هم رضاع
- هم زیست
- هم ستیز
- هم سفت
- هم سفره
- هم سلیقه
- هم سنخ
- هم طارم
- هم قافله
- هم قبیله
- هم قریه
- هم قوه
- هم مالیدن
- هم نقابی
- هم نژاده
- هم پاچه
- هم پنجگی
- هم پهنا
- هم پیله
- هم چانه
- هم کجاوه
- هم کوش
- هم یاسه
- همای کش
- همایون رای
- همایون لقا
- همایون نظر
- همایون پیکر
- همایون چهر
- همایون کردن
- همت بستن
- همتا شدن
- همسایه داری
- همسر داشتن
- همسر شدن
- همسر کردن
- هموار داشتن
- هن کردن
- هندسه باز
- هندسه مسطحه
- هندوی نسب
- هندوی کردن
- هنر اموزی
- هنرنما ی
- هو الباقی
- هو و جنجال
- هو پیچیدن
- هوا خوردن
- هوا داشتن
- هوا کشیدن
- هوا گیری
- هواجو ی
- هوای خفتان پوش
- هوایی شدن
- هوس داشتن
- هوس رسیده
- هوس شدن
- هوس گویی
- هوش بند
- هوش دادن
- هوش داشتن
- هوش ربا ی
- هوش و بوش
- هوش یابنده
- هوی و های
- هپاتیک ها
- هچ و مچ
- هی بن بی
- هی کردن
- هیر و هر
- هیه هیه
- وا انجیر
- وا باختن
- وا باز شدن
- وا بخشیدن
- وا بریده شدن
- وا توختن
- وا خریدن
- وا خواندن
- وا خورانیدن
- وا دریافتن
- وا دوختن
- وا رسیده
- وا سوختگی
- وا شدنی
- وا شمردن
- وا شناختن
- وا شونده
- وا شکافتن
- وا نهنده
- وا نوشتن
- وا پوشیدن
- وا پژوهیدن
- وا پیچ
- وا کوفته
- وا گفتنی
- واجب داشتن
- واجب دانستن
- واجب شمردن
- واجب مطلق
- واجب کردن
- واحد حقیقی
- واحد سرعت زاویه
- واحد سرعت
- واحد شدت جریان
- واحد ظرفیت
- واحد نیرو
- واحد کالالف
- واحزنا ه
- واحسرتا ه
- واخ واخ
- وادی ابراهیم
- وادی اش
- وادی جه
- وادی دی
- وادی سلم
- وادی محسر
- وادی مصر
- وارث شدن
- وارسی کردن
- وارون زدن
- واسطه ٔ عقد نجوم
- واسع المغفره
- واصف ایرانی
- واصف جان
- واصل بن الاحدب
- واصل خط
- واضح شدن
- وافر نمودن
- وافور کشیدن
- واقعه دیده
- واقعه طلب
- واقف شده امدن
- واقف گشتن
- والان بزرگ
- والی سپهر پنجم
- والی محمد
- واهمه داشتن
- واهمه کردن
- واویلا ه
- واپس افتاده
- واپس بودن
- واپس دل
- واپس رفتن
- واپس ماندن
- واپس نشستن
- واپس نوشتن
- واپس گرفتن
- واپس گریختن
- واپس گفتن
- واژون بخت
- واژگون سیر
- واژگونه شدن
- واکس زن
- واگن لی
- واگون لی
- واگیر داشتن
- وجه اباد
- وجیه اباد
- وحاد وحاد
- وحشت اور
- وخ جان
- وداع نامه
- ور ایستادن
- ور خشکیدن
- ورزش خانه
- ورق افتاب
- وزغ کش
- وزوز کردن
- وستی گر
- وسوسه انداز
- وسوسه مند
- وسیم کردن
- وصلت کردن
- وعده وعید
- وعده کردن
- وعده گرفتن
- وق زده
- وقایع نویس
- وقت امدن
- وقت بی وقت
- وقوع داشتن
- وقوع یافتن
- وقوف دار
- ول بشو
- ول زبان
- ولایت جوی
- ولایت دار
- ولایت پرداز
- ولایتی خط
- ولنگ و باز
- ولنگ و واز
- ولی لو
- ونی سر
- وهن اباد
- وی نسار
- ویس بذ
- ویولون زن
- ویولون سل
- ویژه داشتن
- ویژه کردن
- پا بدو گذاشتن
- پا بر پا پیچیدن
- پا برکاب
- پا بلند کردن
- پا خوردن
- پا دررفتن
- پا پس اوردن
- پائین خیابان
- پائین گنج افروز
- پابرجا کردن
- پاتی کردن
- پاتیل در رفته
- پادشه پسر
- پاراک له
- پارتی نیک
- پاردم ساییده
- پاردم گر
- پاره دهنده
- پاره پاره زاده
- پاره کار
- پارچه باف
- پاری نی
- پاسه را
- پاسک لی
- پاسکال اول
- پاسی سور ار
- پاشنه کوتاه
- پاشنه گز
- پاشویه کردن
- پاشیتو ا
- پالان سواری
- پالان کردن
- پالس تر
- پالم اکادمیک
- پالم بانگ
- پاله ز
- پالوده پز
- پالی ند
- پالی کار
- پامبوق قلعه سی
- پان ته ا
- پانتال ان
- پانگ لس
- پاپی بودن
- پاپی شدن
- پاک اندرون
- پاک تراش کردن
- پاک تل
- پاک تنی
- پاک جامه
- پاک حساب
- پاک درونی
- پاک روس
- پاک زبان
- پاک فطرت
- پاک فن
- پاکی کردن
- پاکیزه تخم
- پاکیزه خلق
- پاکیزه شدن
- پاکیزه پاسخ
- پاکیزه گو
- پای بر نهادن
- پای برجا کردن
- پای بز افکندن
- پای خاکی کردن
- پای خسته
- پای در شن
- پای سنگین
- پای پش
- پای پیش نهادن
- پای پیچ
- پای کم اوردن
- پای کوب کردن
- پای گرد کردن
- پایش پیش نرفتن
- پایه رن
- پایه ور
- پت جیا
- پت و پهن
- پت پاپرا
- پخت کردن
- پخته بر پخته
- پخته خشت
- پخته خور
- پخته کاو
- پخش و پلا
- پد اسیا
- پدرام شهر
- پدید اوردن
- پذیرا سخن
- پذیره نویسی
- پر اب و تاب
- پر ابی
- پر اتش
- پر ارایش
- پر افاده
- پر افرین
- پر امد و شد
- پر اندوهی
- پر اندیشه شدن
- پر اندیشگی
- پر باد شدن
- پر بادی
- پر برگی
- پر جنگ و جلب
- پر جوانی
- پر حرفی
- پر خاصیتی
- پر خدو
- پر خشمی
- پر خوراکی
- پر در امد
- پر روشنان
- پر زاد و رود
- پر زاد و رودی
- پر زوری
- پر زیانی
- پر شاخ و برگی
- پر شهوت
- پر صبری
- پر طاس
- پر طایفه
- پر عرض
- پر عطری
- پر عقوبت
- پر عمری
- پر غیرت
- پر فسادی
- پر فکر
- پر فکری
- پر قوتی
- پر مداخل
- پر ملالی
- پر مناعت
- پر نازی
- پر و بال زده
- پر و بال کردن
- پر و پاکیزه
- پر و پایه
- پر و پوشال
- پر و پوچ
- پر و پیمان
- پر پهلو
- پر چینی
- پر کاره
- پر کنج
- پر گستردن
- پر گشا ی
- پراکنده خاطر
- پراکنده دندان
- پراگنده روز
- پرت و پلا شدن
- پرتاب و توان
- پردرد و دود
- پرس بی پی تک
- پرست مادر
- پرسوز و گداز
- پرسی کا
- پرفند و فعلی
- پرنس د گال
- پره سنگ
- پره لا
- پرهیز شکستن
- پرهیزکاری کردن
- پرواز دادن
- پرورده شدن
- پرورش اموختگان
- پرورش اموز
- پرویز فلک
- پرویزن گر
- پرپر زدن
- پرک کردن
- پری بوی
- پری تی وی
- پری خوانی
- پری سیرت
- پری پت
- پریستی پم