قرین

قرین

در زندگی پر از استرس و دشواری‌های روزمره، یافتن لحظاتی از سکون و آرامش اهمیت زیادی دارد. زمانی که فرد بتواند به درون خود سفر کند و احساساتش را مدیریت کند، به قرین آرامش دست می‌یابد. این حالت به او کمک می‌کند تا با مشکلات بهتر مقابله کند و انرژی مثبت را در زندگی‌اش حفظ کند. ایجاد فضایی مناسب برای تفکر و استراحت، می‌تواند به تجربه این احساس عمیق کمک کند. در نهایت، هر فرد باید راه‌های خود را برای دستیابی به این حس پیدا کند.

لغت نامه دهخدا

قرین.[ ق َ ] ( ع اِ ) همسر. ( ترجمان ترتیب عادل ). همسر و همسال مرد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ):
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی.سعدی. || یار. || شتر که با دیگری با هم بندند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نزدیک. || همنشین. ( منتهی الارب ). عشیر:
عن المرء لاتسئل و سل عن قرینه.
( از اقرب الموارد ).
ج، قُرَناء. ( منتهی الارب ). || دیو که همیشه با مردم باشد و گاهی جدا نشود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || حج مقرون به عمره. ( از اقرب الموارد ). || نَفْس. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قرین. [ ق َ ] ( اِخ ) شمشیر زیدخیل. ( منتهی الارب ).
قرین. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) دهی است در طائف. ( منتهی الارب ).
قرین. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) جائی است در یمامه، و نجده حروزی نزدیک آن به قتل رسیده است. ( از معجم البلدان ).
قرین. [ ] ( اِخ ) جائی است، و ذوالرمة دراشعار خود از آن یاد کرده است. ( از معجم البلدان ).
قرین. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) لقب وی عثمانی جد موسی بن جعفربن قرین است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قرینی ( موسی... ) شود.
قرین. [ ق ُ رَ ]( اِخ ) ابن ابراهیم. از محدثان است. ( منتهی الارب ).
قرین. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن سهل بن قرین. از محدثان است. ( منتهی الارب ).
قرین. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عامربن سعدبن ابی وقاص. از محدثان است. ( منتهی الارب ).
قرین. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عمرو. از محدثان است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - همسر، همدم. ۲ - یار. ۳ - نزدیک. ج. قرنا(ء )، اقران.

فرهنگ عمید

۱. نزدیک.
۲. (اسم ) [قدیمی] همدم، همسر، یار، مصاحب.

فرهنگ فارسی

نزدیک، همدم، همسر، یار، مصاحب، قرنائ جمع
( صفت ) ۱ - نزدیک ۲ - مصاحب همنشین یار ۳ - مثل نظیر مانند جمع: قرنا (ئ ) اقران.
ابن عمرو از محدثان است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَرِینٌ: همنشین -همراه- قرین
معنی زُوِّجَتْ: قرین و جفت شود ( در عبارت "وَإِذَا ﭐلنُّفُوسُ زُوِّجَتْ " منظور این است که در قیامت هرکس با همسان خود قرین و جفت شود،خوبان با خوبان و بدان با بدان)
معنی قَدَرِهَا: اندازه اش - وسعش (کلمه قدر به معنای قرین شدن چیزی است به چیزی دیگری، بطوری که از آن چیز هیچ کم و زیادی نداشته باشد، که در این صورت یعنی در صورتی که مساوی آن شد قدر آن میشود )
معنی مُّقَرَّنِینَ: به هم بسته شده ها (کلمه مقرنین از ماده تقرین است که به معنای جمع نمودن چیزی است با فرد دوم همان چیز و قرین کردن دو چیز و عبارت "مُّقَرَّنِینَ فِی ﭐلْأَصْفَادِ "یعنی اسیرانی که با زنجیر کنار هم قرار داده شده اند)
معنی دُعَائِکَ: خواندن تو -طلب کردن ازتو(عبارت "وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً " به این معنی است که: پروردگارا ! من همواره به سبب دعای خود قرین سعادت بودهام و هر وقت تو را میخواندم اجابتم میفرمودی، بدون اینکه مرا شقی و محروم سازی )
معنی لِزَاماً: لازم - ملازم - قرین و همراه (کلمه لزاما به معنای ملازمه باشد، چون هر دو، مصدر باب مفاعله، یعنی لازم - یلازم است عبارت "قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً " به این معنی است که:بگواگر دع...
ریشه کلمه:
قرن (۳۳ بار)

جملاتی از کلمه قرین

بر لب قرین شکر تو ذکری نیاورم الا دعای خسرو گیتی پناه را
یقین بود که از این روست مردم دو جهان یکی قرین نشاط و یکی ندیم محن
روح همچون گشت با شیطان قرین می شود انجام شیطان لعین
چون شاه ز مرحمت قرین آورد با خیل ملک نه نوع انسانم
با دست چوکان او قرین شد زان کان جواهر ثمین است
آگوستوس پس از مرگش به جایگاه خدایی ارتقا یافت. اما در دوران زندگی، اجازه نداد کسی او را بپرستد. اما اجازه داد که قرین کردن نامش با رم مجاز باشد به شرط آنکه مراسم نیایش در رم نباشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم