کلمات فرهنگ فارسی - صفحه 144
- بچه دوست
- بچه دوستی
- بچه سقط کردن
- بچه کردن
- بچه کشی
- بی ابروی
- بی ابرویی
- بی ابی
- بی جان گشتن
- بی حمیتی
- بی دنگ و فنگ
- بی زاغ و زوغ
- بی سخاوت
- بی سر و دلی
- بی شریکی
- بی صبری کردن
- بی صقال
- بی غوری
- بی فکری
- بی لا و نعم
- بی مرامی
- بی مزگی
- بی معطلی
- بی ندیم
- بی نوکر
- بی نی یو
- بی نیاز امدن
- بی وایه
- بی وضعی
- بی کار و بی عار
- بی گذاره
- بید رو به بالا
- بیدار خاطر
- بیره جک
- بیرون اوردن
- بیرون تاختن
- بیرون جستن
- بیم گرفتن
- بینی پاک کردن
- تئودبرت دوم
- تابوت سکینه
- تاثیر داشتن
- تاج سر عشاق
- تار و تفرقه
- تاراج نمودن
- تارم کش
- تاریکی روز
- تازه خدمت
- تازه کند ارشاد
- تازیانه کردن
- تال بت
- تالیف کردن
- تامین کردن
- تاوان شدن
- تاول کردن
- تاوه گر
- تب انگیز
- تب باتلاقی
- تب برون رفتن
- تب بندی
- تب ساکن شدن
- تب ستان
- تب عفونی
- تب مردابی
- تب نامنظم
- تبه دست
- تبه چشم
- تجلی کردن
- تجنیس خط
- تحریر دادن
- تحویل کردن
- تخت رحمت
- تخت ستانی
- تخت گرفتن
- تخصص یافتن
- تخطئه کردن
- تخلف کردن
- تخم شکستن
- تدبیر شناس
- تر هشتن
- تر گردیدن
- تراشه چین
- تراوش نمودن
- ترحم کردن
- ترش رو ی
- ترشرو شدن
- ترنگ سر
- ترک چال
- ترکه دز
- تری و اندروم
- تریاک بزرگ
- ترینه با
- تشبیه گر
- تشنه خوار
- تشویش داشتن
- تصحیح دادن
- تصویر سایه دار
- تعصب گری
- تعلیم خانه
- تعهد دار
- تفرج کردن
- تفریط کردن
- تقاضا شدن
- تقدم داشتن
- تقدیر کردن
- تقلیل کردن
- تل اباد
- تل اشگی
- تل گرسنه
- تل گرفتن
- تلاش داشتن
- تلخ بخش
- تلگراف بی سیم
- تلگراف زدن
- تمهید کردن
- تمکین دادن
- تمکین کردن
- تمیز داشتن
- تن ازاد
- تن اسانی
- تن سالار
- تن عجایب
- تنبلی کردن
- تنقل کردن
- تنک اندام
- تنک جنگل
- تنگ داشتن
- تنگ فرا گرفتن
- تنگی کردن
- ته ریش گذاشتن
- ته نشسته
- تهمت الود
- تهمت کشیدن
- توانا شدن
- توانگر دست
- توانگر کردن
- توتیا کشیدن
- توحید حالی
- توسط کردن
- توشه بستن
- توشه خانه
- توشه دادن
- توشه دان
- توفیق دادن
- تولد کردن
- توپ اغاج
- توپ و توپ بندی
- تپانچه خوردن
- تک ربودن
- تک پران
- تکبیر کردن
- تکمیل دادن
- تیر بازوی چرخ
- تیری داد
- تیزی راست
- تیله کن
- جابجا سرد شدن
- جاده کشیدن
- جادو نگاه
- جادوی کردن
- جاری برد
- جام بکف اوردن
- جام جهان ارا
- جام شیر و می
- جامع محمد الفضل
- جامه بدل کردن
- جان افرین
- جان اوردن
- جان بر سر بودن
- جان در یک قالب
- جانباز محله
- جانه زن
- جانگزا ی
- جاهلی کردن
- جاون کث
- جای خالی کردن
- جب باج
- جبل شرقی
- جبی ند
- جبین گرفته
- جد و جهد کردن
- جذر مطلق
- جراحت داشتن
- جراحت زبان
- جراحت کردن
- جرعه نوشیدن
- جری کردن
- جز زدن
- جزئی حقیقی
- جزایر فارس
- جزم کردن
- جشن سان
- جعبه فروش
- جعد مویان
- جفت گیری کردن
- جل مرز
- جلا گر
- جلال اباد
- جماعت دار
- جنگ ازما
- جواهر رقم
- جوب نو
- جی افرام
- حاج حسین یزدی
- حاجب گه
- حاجبی بزرگ
- حاجی برادر
- حاجی زمان
- حاجی علی پیاده
- حاجی محمد ثانی
- حاجی نجیب بزاز
- حاجی نوروز خاتون
- حالت بک
- حامد علی میرزا
- حامل صوت
- حب البرد
- حب البلوغ
- حب الشوم
- حب النفط
- حب خطائی
- حب واصلی
- حجامت گر
- حجر النار
- حدوث زمانی
- حدیث الهی
- حدیث موضوع
- حرارت مخصوص
- حرص نمودن
- حرف صفت
- حرف ضمیر
- حرکات انعکاسی
- حریفی کردن
- حزب سازی
- حساب برداشتن
- حساب بستن
- حسن اشتیانی
- حسن امین الدوله
- حسن بیک زاده
- حسن صفوی
- حسن علی اباد
- حسن قضا
- حسن قوی در
- حسین قره تپه لی
- حسین کوت
- حشمت قاجار
- حصن الدین
- حضار حضار
- حفره زدن
- حق الارض
- حلق اویز
- حلوا پز
- حوض اب
- حومه باختری
- حیدر قطب الدین
- خاتون باغ
- خارج اهنگ
- خارج خواندن
- خارق طبیعت
- خاص زر
- خاصه خان
- خاطر ازار
- خاطر نشان کردن
- خاطر نگاه داشتن
- خاقان کاشغر
- خام دستی کردن
- خام سوختن
- خام شو
- خامه زدن
- خان ارزو
- خانان قلعه
- خانقاه خادم
- خانه خانه دار
- خانه روشن شدن
- خانه علی اباد
- خانه پاک کردن
- خانچی خان افغان
- خانی جان خانم
- خاک نشین کردن
- خاک نمک
- خاکی بالا
- خبر احاد
- خبر اری
- خبر امدن
- خبر توت
- خبر دروغ افکندن
- خبر دوستی
- خبردار نمودن
- خت و خلوت
- خجل روی
- خدای داد حسینی
- خدای دانی
- خدر شدن
- خدع گر
- خر بر بام کردن
- خر طبیعت
- خر غلطیدن
- خر ناصرخان
- خراب ساختن
- خرابه محله
- خرابه مسجد
- خرج راه شدن
- خرده انگشت
- خرده برنج
- خرده پول
- خرقه سوختن
- خرمن خانه
- خرمن ده
- خرمن پا
- خروس دورگه
- خروش امدن
- خرک زمین
- خریدار شدن
- خز اباد
- خزینه داری
- خس الحمار
- خسته بندی
- خسته جگری
- خسته خر
- خسته و مرده
- خسرو زرین عطا
- خسرو گرجی
- خشم الود
- خشم جت
- خشک ریشه
- خشک عبارت
- خصم تاز
- خضر تیره
- خط بر اب کشیدن
- خط بر رخسار بستن
- خط بر قبر کشیدن
- خط بندگی سپردن
- خط سازی
- خط سامیا
- خط سپهر
- خط و کیل کشیدن
- خط پنجه
- خط کاسه گر
- خطابه پائین
- خفت کردن
- خفته سیار
- خفیر کردن
- خفیف و خوار
- خفیف و دفیف
- خل زیت
- خلاف نفس الامر
- خلاف وعده کردن
- خلت اباد
- خلج نو
- خلد مکان
- خلع روح
- خلعت خانه
- خلق پوش
- خلق گونه
- خلیده جگر
- خلیفه نشین
- خلیل اباد
- خم زدن
- خم سنگینه
- خم ندادن
- خم پرورد
- خم گوشه
- خنجر بازی
- خنجر فلک
- خندان شدن
- خندان کردن
- خو گرفتگی
- خواب گرفتن
- خواجه بده رسان
- خواجه جراح
- خواجه جمال الدین
- خواجه لو
- خواجه گی
- خواجه گیاه
- خوار شمرده شدن
- خواره کار
- خواری بردن
- خوانچه اسفند
- خواهر کش
- خوب رنگی
- خوبان رزگاه
- خود اشنا
- خود اهن
- خودداری داشتن
- خورد مرد کردن
- خورده خوان
- خورده گرفتن
- خوش اهنگ
- خوش ایین
- خوش باش زدن
- خوش غمزه
- خوش چم و خم
- خونخواهی کردن
- خوک بچه
- خیال بندی
- خیانت کاری
- خیر رسیدن
- خیره رفتن چشم
- خیزران دست
- دائر و معکوس
- دائره کش
- دارای قاجار
- دارو کردن
- داز ار
- داستان پرداختن
- داستان کردن
- داغ بردن
- داغ زنده
- داغ ماندن
- داغ کاغذ
- داغ کشیدن
- داغی شدن
- داماد کردن
- دامن الوده
- دانه سفید
- دانه گانه
- دانه گرفتن
- دانیال اکبر
- داور گاه
- داوری جستن
- داوری ساختن
- دایره چی
- دایه خانه
- دج کردن
- دخ چکاد
- دختر خم
- دختر نوش
- دخول کردن
- دده زاده
- در ابنه
- در بند جوق
- در شوریدن
- در هم امیختن
- در وقره
- دراز خانه
- دراز دندان
- دراز پشت
- دراز گردن
- دران و دوزان
- درب استانه
- درب ده
- درخت اسوریک
- درشت خواری
- درشت گوش
- درفشان کردن
- درم دوز
- درم وش
- درمان بردن
- درنگ داشتن
- دره تنگ بالا
- دره ماهی بالا
- دره نک
- دروازه وان
- دروغ زدن
- دریاچه ارال
- دریای ارال
- دریغ خوار
- دست دراز کردن
- دست درازی کردن
- دست رسیدن
- دست پیش داشتن
- دست گردان دادن
- دسته کردن
- دستی بافی
- دستی پز
- دش خدای
- دش خدایی
- دشت پیاز
- دشخوار گر
- دشوار داشتن
- دشوار گشتن
- دعوی گاه
- دغل داری
- دف ساز
- دفتر پرداختن
- دفتر کردن
- دفع دادن
- دفع دار
- دق دار
- دق زدن
- دل ازار
- دل اگنده
- دل بر هم خوردن
- دل ستاندن
- دل مالا
- دلاور شدن
- دلاوری کردن
- دلداری کردن
- دلیر گشتن
- دم الثعبان
- دم الثور
- دم الحمام
- دم الحمل
- دم جنباندن
- دم خوری
- دم سیاوش
- دم سیاوشان
- دم کلفتی
- دندان کندن
- ده ایت
- ده ذوالفقار
- ده یوده
- دهان لق
- دهخدا ی
- دو بامه
- دو بندار
- دو تا شدگی
- دو تنوره
- دو داله
- دو شلاق
- دو شمشیری
- دو مغزه
- دوال پا ی
- دوتایی شدن
- دود خوردن
- دود مه
- دور فرود
- دور کننده
- دوشاب پز
- دوک ریسی
- دژ برام
- دژ عالی
- دژ پراز
- دک زدن
- دک شدن
- دگر گشتن
- دیدنی کردن
- دیر ترک
- دیر دیدن
- دیر شدن
- دینار کش
- دیو فرو بسته
- دیو مرد
- ذات حج
- ذات فرض
- ذن بذره
- ذو الاجماع
- ذو العقل
- ذو الوجوه
- ذو الید
- ذو ذکر
- ذو زرع
- ذو مرحب
- ذو مطرقه
- ذو نوسان
- ذو نیرب
- ذو وضع
- ذی جاه
- ذی دخل
- ذی سعادت
- راجه جنگ
- راحت اباد
- راضی داشتن
- راضی گشتن
- راغب گشتن
- رامش یافتن
- راه شاهی بالا
- راه شاهی پایین
- راهب اسا
- رب ساعت
- رباط کلاته
- رباعی خواندن
- ربیع اصفهانی
- رجایی شیرازی
- رخ افروختن
- رخ فروختن
- رخ فیروز
- رخت داری
- رخصت نمودن
- رخنه ستان
- رد خور
- رد گشتن
- رز کنار
- رساله داری
- رستاق الرستاق
- رستخیز شدن
- رستم اباد
- رستگار کردن
- رستگاری دادن
- رشوت خوردن
- رشک کردن
- رضا محله
- رضوان قاجار
- رنج ازموده
- رنج اور
- رنج برداشتن
- رنگ رم کردن
- رنگ و نم گرفتن
- رنگرزی کردن
- ره زدگی
- ره پرست
- ره یوز
- رهنمون شدن
- رو اوردن
- رو باختن
- رو برگردانیدن
- رو پوشیدن
- روان داشتن
- روبند شدن
- روح فکری
- رودبار دشت