زن

زن

به فرد بالغ ماده اطلاق می‌شود. معمولاً به دختری که دوران بلوغ و نوجوانی را پشت سر گذاشته و به سنی که در بسیاری از فرهنگ‌ها و جوامع، معمولاً ۱۸ سالگی است، رسیده باشد، زن گفته می‌شود. با این حال، این تعریف ممکن است در فرهنگ‌ها، جوامع، تمدن‌ها یا قوانین مختلف متفاوت باشد. واژه دختر به انسان نابالغ ماده و فرزند ماده اشاره دارد. در زبان فارسی، واژه‌های بانو، خانم و در گذشته خاتون به‌عنوان عناوین محترمانه برای زنان استفاده می‌شوند. همچنین، این واژه به‌عنوان یک اصطلاح عمومی برای اشاره به انسان ماده به کار می‌رود. به‌طور کلی، او قابلیت بارداری و زایمان دارد و به کسی که دارای فرزند است، مادر گفته می‌شود. این واژه در زبان پهلوی به صورت ژن و در اوستا و زبان هندی باستان به شکل جنی آمده است. در انگلیسی باستان نیز واژهٔ wifman به معنای انسان ماده وجود داشته که در مقابل werman به معنای انسان نر قرار می‌گیرد. در آن زمان، واژه‌های Man و mann به معنای خنثی و صرفاً به نوع انسان اشاره داشتند. همچنین در زبان سوربی پایینی، واژهٔ ژونا و در زبان‌های بوسنیایی، چکی و کرواتی ژنا و در زبان کردی ژن به کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

زن. [ زَ ] ( اِ ) نقیض مرد باشد. ( برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه. ( آنندراج ). مادینه انسان. بشر ماده. امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل. ( فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو. ج، زنان. ( ناظم الاطباء ). مادینه از آدمی. با ژینای یونانی از یک اصل است. پهلوی «ژن » ( زن. زوجه )، اوستا «جنی » و «جنی »...، هندی باستان «جنی » و «جنی » ( زن، زوجه )، ارمنی «کین » ( زن، بانو )، کردی «ژین » ( زن )...، افغانی «جینه ای » و «جونه ای »، بلوچی «جن » و «غین »، سریکلی «غین » و«ژین »، منجی «ژینگا» و اورامانی «ژن ». ( حاشیه برهان چ معین )

فرهنگ معین

(زَ ) [ په. ] ۱ - انسان ماده. ۲ - همسر.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ مرد] انسان ماده.
۲. [مقابلِ شوهر] جفت مرد، زوجه.
۱. = زدن
۲. زننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پنبه زن، خشت زن، دف زن، راهزن، شمشیرزن، لگدزن.

فرهنگ فارسی

انسان ماده، مقابل مرد، جفت مرد
( اسم ) ۱ - مادینه انسان بشر ماده امرا مقابل مرد رجل. ۲ - جفت مرد همسر مرد زوجه مقابل شوهر زوج. یا زن اول زنی که رل اول را بازی میکند مقابل مرد اول. یا به زن خواستن خواستگاری کردن.
خشک شدن پی یا گمان کردن کسی را به خیر یا شر و تهمت نمودن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زن مقابل مرد است.
زن مقابل مرد وبه معنای زوجه است.
کاربرد زن در فقه
از احکام زن به معنای نخست در بسیاری از ابواب، نظیر طهارت، صلات، صوم، حج، جهاد، تجارت، حجر، کفارات، ارث، شهادات، حدود، قصاص و دیات سخن گفته اند.برخی نیز درباره احکام زنان کتابی مستقل نوشته اند، از جمله «احکام النساء» نوشته شیخ مفید رحمه اللَّه. چنان که بعضی عناوین فقهی، همچون حیض، نفاس، استحاضه و عدّه دربردارنده احکام خاص زنان می باشند.
اشتراک زن و مرد در احکام
زن همچون مرد، مکلف به تکالیفی است که از جانب شارع مقدس تشریع شده است و در نوع تکالیف تشریع شده، مانند وجوب نماز، روزه، حج، خمس و زکات، و حرمت دروغ، تهمت، غیبت و زنا، تفاوتی میان مرد و زن نیست، مگر در کیفیّت و خصوصیت برخی از آنها که منشأ آن ویژگیهای خاص هریک از زن و مرد به لحاظ جسمی و روحی و غیر آن است.قاعده اشتراک از قواعد فقهی است که از جمله مفاد آن، اشتراک زن و مرد در تکالیف تشریعی است؛ بدین معنا که هر تکلیفی که متوجه مرد است، متوجه زن نیز هست، مگر آنکه دلیلی خاص بر استثنا وارد شده باشد.

زن

جملاتی از کلمه زن

نام تو اهلی ز عشق زنده بود تا ابد بی صفت عشق کی نام کسی باقی است
قاسمی، افتاده باش، در طلبش ساده باش کی رسی اندر وصال؟ تا نزنی پر و بال
چون سگ شکمش نمی شود سیر با آنکه چو سفره پر زنانست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم