فرهنگ فارسی - صفحه 1431
- خاکه زغال
- خبر رفتن
- خبوشانی
- ختلانی
- خثعمی
- خذام
- خردر
- خروس اخته
- خریطه دار
- خریق
- خزانه دار کل
- خزعلیه
- خزمه
- خسروی سرخسی
- خشک رنده
- خط و نشان کشیدن
- خطیب خوارزمی
- خلاطه
- خلوتیه
- خماط
- خواب جاودانی
- خواب رفتگی
- خواب موج
- خوب نوشتن
- خوراک پزی
- خورشید جاه
- خوش امدگوی
- خوش برگ
- خوش نقش و نگار
- خوش نیتی
- خوش کردن
- خوشکی
- خیره ماندن
- خیز برداشتن
- خیس خوردن
- داش دمیر
- داش کند
- دامت برکاته
- دانه بستن
- ددا
- در امیخته
- در جوشیدن
- در رسانیدن
- در کوبیدن
- درابی
- دراز نمودن
- دراس
- دراسله
- درامه
- درامک
- درزیجان
- درشت گوی
- درص
- درغک
- درنده خو
- درنده خوئی
- دره شولی
- دروازه قران
- درود گفتن
- درون کاواک