فرهنگ فارسی - صفحه 1281
- غبار فرو شستن
- غبار کردن
- غبار گرفتن
- غبن خوردن
- غبن داشتن
- غث و سمین کردن
- غداه غد
- غدد زیرزبانی
- غدیر دریا
- غر افتادن
- غر شدن
- غر و غربیله
- غراب خوار
- غرامت خواستن
- غرامت کشیدن
- غربت کردن
- غربیل گر
- غرض اشنا
- غرض الود
- غرض الوده
- غرض الودگی
- غرض نفسانی
- غرض پرست
- غرض کردن
- غرق اباد
- غرقاب شدن
- غرنگ و غریو
- غره کردن
- غروب شدن
- غروب کردن
- غرور خوردن
- غرور پیدا کردن
- غریب اشنا
- غریب دوستی
- غریب شدن
- غریب قامت
- غریب مرگ شدن
- غریب مهربان
- غریب گز
- غریبی کردن
- غریق اب
- غریق شدن
- غریق کردن
- غریو کردن
- غزان خان
- غزل دان
- غزل طراز
- غزل لاله
- غزل پرداختن
- غزل پردازی
- غزوه بنی المصطلق
- غزوه ٔ فتح مکه
- غسل زدن
- غسل نفاس
- غش غش خندیدن
- غش مشک
- غصه دادن
- غصه مرگ شدن
- غصه مند
- غضب الود
