کلمات فرهنگ فارسی - صفحه 15
- بیسیم
- بیشرف
- بیطره
- بیغرض
- بینور
- بیوتات
- بیوسیدن
- بیباک
- بیمیلی
- تأجیل
- تأدب
- تأذی
- تأسي
- تأويل
- تاب داشتن
- تاباک
- تاخت کردن
- تاراندن
- تارتن
- تاري
- تاریکخانه
- تازدن
- تاویدن
- تایه
- تبایع
- تبرستان
- تبصبص
- تتمیم
- تجفاف
- تجلی شهودی
- تجویز کردن
- تحامل
- تحاکم
- تحبیب
- تحت الحمایه
- تحقیر کردن
- تحنن
- تخاطب
- تخت طاقدیس
- تختان
- تخلید
- تخییر
- تراویدن
- ترتیب دادن
- ترتیل
- ترجح
- ترجمه کردن
- ترخیم
- ترخینه
- ترش و شیرین
- ترشیح
- ترف با
- ترقب
- ترقص
- ترنجیده
- ترکیدن
- ترککردن
- تزاوج
- تسابق
- تسالی
- تسوق
- تسییر
- تشبث
- تشلیخ
- تشمر
- تضامن
- تضرم
- تعاضد
- تعقیب کردن
- تعليم
- تعلیقه
- تعمدا
- تفادی
- تفتیدن
- تفلسف
- تقرر
- تقسم
- تقسيم
- تلخه
- تلطیف
- تلهف
- تلوتلو خوردن
- تلید
- تمدد
- تمیزکردن
- تن در دادن
- تنازل
- تنخواه گردان
- تند کردن
- تنویه
- تهویل
- توارث
- توجبه
- توجه داشتن
- توري
- توزع
- توشیح
- توصیه کردن
- تویل
- تُوْ
- تکاید
- تکدی
- تکنیسین
- تکروی
- تیغدار
- تیمارستان
- جاذبیت
- جارحه
- جانشين
- جانوس
- جبابره
- جداً
- جدیدالورود
- جدیر
- جرثوم
- جري
- جنبده
- جهندگی
- جودانه
- جي
- جگرکی
- جی جی
- حاقن
- حامض
- حایز
- حبسیه
- حرف زدن
- حرکت دادن
- حریز
- حشره کش
- حصانت
- حفظی
- حق آبه
- حمیه
- حناق
- حوضخانه
- خارشتر
- خبردادن
- خبرکش
- خجالت زده
- خجالت کشیدن
- خراطی
- خردخرد
- خرده اوستا
- خرپا
- خریش
- خسبیدن
- خشکار
- خشکه
- خطوات
- خلنگ
- خماسی
- خموشانه
- خواتین
- خوانائی
- خواهشمند
- خودمانی
- خوشخرامی
- خون سیاوشان
- خونسردی
- خير
- خُوْ
- خیره شدن
- خیزآب
- خیکی
- داتیس
- دارابی
- دارمستتر
- داروفروش
- داروینیسم
- داستانسرا
- داسه
- داغان
- داغدار
- دامنه دار
- داهل
- داو دادن
- دب اصغر
- دب اکبر
- دباغت
- دربت
- دربستن
- دررفتن
- درز کردن
- درشکه
- درلک
- درمان کردن
- درمسنگ
- درنوردیدن
- درپیوستن
- دریاچه نمک
- دریغ خوردن
- دست انداختن
- دست چین
- دست گزیدن
- دستجرد
- دستوانه
- دستور دادن
- دستي
- دستگردان
- دغلي
- دغو
- دق کردن
- دك
- دلشکستگی
- دم پخت
- دمانگار
- دمبل
- دنبک
- دندان زدن
- دنگال
- دهدار
- دهیو
- دوالک باختن
- دوزبانی
- دوزندگی
- دوسري
- دوشاخه
- دوشیزگی
- دولتمندی
- دولچه
- دوپایه
- دیوان خانه
- دیّوث
- دیگ افزار
- دیگ بخار
- ذئب
- ذبل
- ذره بینی
- ذلق
- ذوالیمینین
- ذي
- ذکر کردن
- ذی حیات
- ذی فن
- رابح
- راضع
- راهدار
- راژان
- راکاره
- رباخوار
- رخدادن
- ردکردن
- رزم توز
- رستاک
- رصین
- رقم زدن
- رنگ کردن
- رنگپریده
- رنگپریدگی
- رهاشدن
- رهیاب
- رودنواز
- روزنامهنویس
- روضه خوان
- رومبا
- روناس
- روهینا
- روي
- روی داشتن
- رویین خم
- ريخ
- ريس
- ریزه کاری
- ریش تراش
- زائو
- زاغه
- زاوش
- زاییدن
- زباله دان
- زبان پارتی
- زبان پشتو
- زبان پیوندی
- زراغن
- زراوند
- زردوزی
- زنکه
- زنباره
- زه کشیدن
- زهرآگین
- زهوار
- زودیاب
- زورپیچ
- زگیل
- زیباشناسی
- زیرک سار
- ساده کار
- ساروج
- ساز زدن
- ساقدوش
- ساقط کردن
- سایه خشک
- سبعیت
- سبکپر
- ستیغ
- ستیهیدن
- سختگیری
- سخنچینی
- سر بر کردن
- سر خوردن
- سرسپرده
- سرلوحه
- سرمازده
- سروال
- سعال
- سقمونیا
- سماور
- سمت الرأس
- سنباده
- سندره
- سنگدان
- سودازدگی
- سوزانیدن
- سوسنبر
- سویق
- سکج
- سیفلیس
- سیماب دل
- سینه بند
- سیگارت
- شاغول
- شامپو
- شاهسپرم
- شایستن
- شبدر
- شبکیه
- شتابزدگی
- شترخان
- آب ریختن
- آب ورز
- آبجو فروشی
- آبله رو
- آبله نشان
- آبداری
- آبدندان
- آتاش
- آتش کردن
- آتشزنه
- آتشانداز
- آتنه
- آرمینا
- آزار گرفتن
- آسیابک
- آشفته رأی
- آشوبانگیز
- آفتاب گردان
- آلونک
- آلوه
- آمودن
- آمپرسنج
- آنك
- آهن ساز
- آوره
- آوندی
- آگیم
- آیبک
- ابراز کردن
- اتازونی
- اجانه
- اجتماعي
- اجتیاز
- احرام بستن
- اخافه
- اختریان
- اختیار دادن
- اختیال
- اذالت
- اذله
- اربعين
- ارتسام
- ارزیدن
- ارهاق
- اسبال
- استاش
- استامپ
- استخلاف
- استراتژي
- استصحاب
- استعادت
- استعباد
- استنزال
- اشتراط
- اشتقاقی
- اشيا
- اصلع
- اعجام
- اغراس
- اغلاق
- افروغ
- اكبر
- الک کردن
- امان دادن
- املاي
- امهار
- انتحال
- انتهاض
- انتهاک
- اندازه گرفتن
- انصداع
- انصرام
- انهماک
- انگيز
- اهل بخیه
- اواب
- اوکار
- اکبیری
- اکتیویته
- ایرادی
- باد روزه
- بادبادک
- باز یافتن
- باغ شهریار
- باقدم
- بالاخانه
- بانوج
- بانگ زدن
- بتوسط
- بخت آزمایی
- بدعنق
- بر دمیدن
- براورد
- برغست
- برفپاککن
- بزرک
- بزچلو
- بلشویسم
- بلند شدن
- به لیمو
- بهنانه
- بومادران
- بيك
- بی رغبتی
- بی هوده
- بیطرفی
- بیکارگی
- تاسیس کردن
- تاییدن
- تحجیر
- تحریمه
- تخدیر
- تخسیر
- تدرج
- تزند
- تزییف
- تشك
- تصلب
- تعرق
- تعریک
- تعفف
- تعقید
- تفتق
- تلويزيون
- توابل
- تيم
- تیرکمان
- جامعه شناسی
- جدي
- جلنگ
- جني
- جوشانده
- حال آمدن
- حایر
- حدبه
- حریره
- حمام گرفتن
- خبک
- خراب شدن
- خرزهره
- خشك
- خط دادن
- خنجک
- خوشبینی
- دادآفرین
- دایرهزنگی
- دربندان
- درو کردن
- ديس
- دژبان
- دیاله
- رقاصک
- رقیع
- رندیدن
- ريا
- ریم آهن
- زارج
- زحاف
- زر ورق
- زماره
- ساخارین
- سبق و رمایه
- سرخجه
- سرسره
- سرنج
- آب دزد
- آب گردش
- آبرون
- آبمروارید
- آبگیری
- آتشزدن
- آدار
- آزاله
- آستین افشاندن
- آسه
- آلله
- آماسیده
- آهستهکار
- اثاره
- اجراي
- احيا
- اخشم
- استعصام
- اسپست
- اصلي
- اعلیحضرت
- امتناع کردن
- اندازهگیری
- اژیر
- ایرانویج
- بالا دادن
- بري
- برِد
- بزدل
- بشاعت
- بغیه
- بيد
- تحویلدار
- تربانتین
- ترساننده
- تري
- تلنگ
- تلکس
- تماسک
- حصبه
- خبِر
- خشکبار
- خیاری
- سیردریا
- آيين
- آکندن
- اجاره بها
- احتکاک
- ادواری
- اسقلبیوس
- اشك
- اضراب
- باستان شناسی
- بالاپوش
- بسالت
- بساویدن
- بيل
- بُنگ
- تریر
- جاجیم
- آبدزدک
- آبستن کردن
- آتشخوار
- آذربرزین
- آشکار ساز
- اباریق
- اخير
- ارجاف
- اطاله
- درنگ کردن
- بهاریه
- بو ان
- بو گرفتن
- خفه کردن
- خلي
- اسم عام
- باران آمدن
- برگسن
- تلخابه
- داد زدن
- شانه خالی کردن
- شبروی
- آب بازان
- آبان بن تغلب
- آبروریزی
- آبونمان
- آسانگذار
- آسانگیر
- آسایش طلب
- آستون
- آش پختن
- آشفته کردن
- آشپزباشی
- آشیب
- آفتابه لگن
- آنسری
- آهای
- آهمند
- آواره کردن
- آورد و برد
- آکندگی
- آگراندیسمان
- ابریشم بها
- اترج
- اثلم
- احجام
- احقاف