فرهنگ معین - صفحه 11
- پاراکلینیک
- بهره ور
- عصرانه
- ژند
- جفت گیری
- اجدل
- تجاهر
- استنکاح
- چغاز
- ذی حق
- مساعفت
- مجدب
- سپهبد
- سه پری
- صفا زدن
- صرع زده
- تسابق
- ابریشم بها
- اسم مستعار
- پچ پچ کردن
- بکار امده
- هم چشم
- فوری
- معجز
- تلوث
- سهیدن
- سیمبر
- اجماع
- سرم دست
- رنین
- دندان اپریش
- جام نمودن
- لجاره
- اسکنک
- فتنه گشتن
- آنچت
- متحجر
- ماقوت
- درگذشت
- تفتت
- سخت جان
- برگشته اختر
- صف زدن
- اتوبیوگرافی
- اتصالی
- مثقوب
- ارواء
- مسافرکشی
- آستین دراز
- قراول
- طبق زدن
- سکه زدن
- مرقومه
- حتی المقدور
- استقص
- معلف
- گوریده
- غاذی
- انتشارات
- شادیچه