فرهنگ فارسی - صفحه 1015
- خیرات کردن
- خیرالدین پاشا
- خیران
- خیرخواهانه
- خیرسر
- خیره دست
- خیره رایی
- خیره رویی
- خیره سار
- خیره سخن
- خیره مغز
- خیره نگاه
- خیره نگریستن
- خیره هوش
- خیره چشم
- خیره چشمی
- خیره کشتن
- خیره کشی
- خیری زرد
- خیز و خفت
- خیزنده
- خیزه
- خیس خورده
- خیسیده
- خیشی
- خیط ابیض
- خیط شعاع
- خیطان
- خیف منی
- خیف
- خیلان
- خیله
- خیمه دوز
- خیمه سر
- خیمه سرا
- خیمه گه
- خیناگر
- خینه
- خینگان
- خیوس
- خیوه
- دائر شدن
- دائم السفر
- دائی چی
- دابغ
- دابو
- داتون
- داد کشیدن
- داد گرفتن
- دادجو
- دادخواهی کردن
- دادرشیش
- دادفرما
- دادورز
- دادپرس
- دادک
- دادی کس
- دادیان
- دار السلم
- دار کلیب