لغت نامه دهخدا - صفحه 187
- کامن
- محوال
- توپ انداز
- آشنایی
- ترفیع دادن
- فروسیمون
- گلویکی
- تیز کردن
- اهتجان
- پیش و پس
- دست گشادن
- مطریر
- ویزیت
- دور دیدن
- کوروا
- شنداخی
- جبعون
- فزاینده
- رای اوردن
- قحل
- خوار بیهق
- تاریک و روشن
- باراهی کند
- شکرکوه
- گازود
- ام الرقوب
- سناج
- گردآمدن
- متفرق
- شیمیایی
- کلیچه
- خشک ریش
- جامع الاطراف
- خواسر
- زهتاب
- ثمیغه
- ابراهیم خانی
- پاتینو
- اصعاب
- دوشه
- ذوعرجاء
- تعداء
- مخضبه
- سوار پا
- کر زمان
- لطعه
- خیار کبر
- سرگیس
- راه گرفتن
- غبار بر دل داشت
- زبل الحمام
- یکدش
- گهر اگین
- اقمشه
- قطیفی
- ملک العرب
- قفرات
- عربي
- ضامل
- خار و ترنج