فرهنگ فارسی - صفحه 1495
- حب القلت
- حب النیل
- حسن قوام الدین
- حسن ملک النحاه
- حسین اباد
- حکم اباد
- خارش کردن
- خان اباد
- خان ام حکیم
- خانه بندی کردن
- خاک الود
- خاکستر رنگ
- خراج خر
- خرس گیاه
- خش خش کردن
- خط توامان
- خط عسلی
- خط پای کلاغ
- خود اگاه
- خود نمایی کردن
- خورد و برد کردن
- خوردی پز
- خوش برش
- خوش دست و پنجه
- دار و بیار
- داراب نامه
- داش اتان
- در اویخته
- درائی و دوزائی
- درشت گو
- درشکه چی
- درنگ جستن
- دره ده پهلوان
- دز ارژنگ
- دشت کردن
- دل اشوب
- دل سپاری
- دل پیچا
- دماغ داشتن
- ده دادن
- دهل نواختن
- دور جا ی
- دگر زا
- دیده ور گشتن
- دیر اشنا
- ذات حص
- ذی جلالت
- راسک و پیشین
- راپرت چی
- رحمت اباد
- رخ تابیدن
- رخ خسته
- رخت کشیدن
- رمان مز
- رنگ بر رو شکستن
- رود ژم
- زاغ سر
- زاغ پیشه
- زبان نازک کردن
- زحمت بردن