پر و پای

لغت نامه دهخدا

پر و پای. [ پ َ رُ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) پای و پر.تاب و طاقت و قدرت و توانائی. ( برهان ):
که کاوس بی فر و بی پر و پای
نشسته ست بر تخت بی رهنمای.فردوسی.و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند:
چو این گون هنرها بجای آورد
دلاور شود پرّ و پای آورد.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پای و پر پر و پا.

جمله سازی با پر و پای

ماران برآورند همه بال و پر و پای مرغان بیفکنند همه پای و بال و پر
وینکه میتازد بر چرخ ابد بی پر و پای شاهباز دل و دل دستگه جان منست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت