منشی

منشی

منشی، سکرتر یا دستیار شخصی به معنای ایجادکننده و ابداع‌کننده است. این عنوان به فردی اطلاق می‌شود که توسط یک شخص یا سازمان استخدام می‌شود و مسئولیت‌هایی از جمله تنظیم برنامه روزانه مسئول، برگزاری جلسات، نامه‌نگاری، تهیه انواع گزارش‌ها از فعالیت‌های مختلف، کار با کامپیوتر و اینترنت و تایپ متون به زبان‌های فارسی و انگلیسی را بر عهده دارد. وظایف منشی بسیار گسترده است و علاوه بر وظایف سنتی و قدیمی، امروزه شامل مدیریت بودجه و حسابداری، نگهداری و مدیریت وب‌سایت، برنامه‌ریزی و تهیه مقدمات سفر و سایر امور نیز می‌شود.

لغت نامه دهخدا

منشی. [ م ُ ] ( ع ص ) آغازکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ایجادکننده. بوجودآورنده. ابداع کننده: اگر چه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدم فضل رجحانی شایع است... ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 296 ). در این معانی به چشم حقد و حسد که مظهر مبدی معایب است و منشی مساوی و مثالب... ننگرد. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 8 ). رجوع به منشی شود. || از خود چیزی گوینده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی، آورده شد. ( جوامع الحکایات ). || کتاب خواننده. ( مهذب الاسماء ). || نویسنده و از خود چیزی نویسنده و دبیرو کاتب و محرر و مصنف و مؤلف و ترکیب کننده کلام منثور و استاد سخن و انشاکننده. ( ناظم الاطباء ). نویسنده. دبیر. مترسل. ( یادداشت مرحوم دهخدا )

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع. ] (اِفا. ) نویسنده، دبیر.

فرهنگ عمید

۱. کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده.
۲. [قدیمی] ایجادکننده.

فرهنگ فارسی

آغازکننده، نویسنده، کسی که بتواندخوب نامه بنویسدومطلب رابپروراند
( اسم ) ۱ - خلق کننده ایجاد کننده. ۲ - نویسنده دبیر. ۳ - خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: [ بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد. ] ( جوامع الحکایات ۲۷: ۱ ) یا منشی فلک. عطارد.
به معنی طبعی باشد. طبعی و ذاتی.

دانشنامه عمومی

منشی (فیلم ۱۹۹۵). منشی ( به انگلیسی: The Secretary ) نام یک تله فیلم به کارگردانی اندرو لین فیلمساز آمریکایی است. فیلمنامهٔ این اثر را گراهام فلشنر نوشته است و مل هریس، شیلا کلی، بری بوستویچ، جیمز روسو و ری بیکر در آن به ایفای نقش پرداخته اند. موسیقی این فیلم اثر لوئیس فبر می باشد.

جملاتی از کلمه منشی

وقتی که حکم جزم کنی بر بسیط خاک از منشیان حضرت خود یک خطاب خواه
از هنر قطع نظر کردم برای بزم می همنشینی چون تو زیر گنبد دوار نیست
چونکه در عشق آمدی حق آن تست رحمت حق همنشین جان تست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم