لغت نامه دهخدا
جوگندمی. [ ج َ / جُو گ َ دُ ] ( ص نسبی ) منسوب به جوگندم. || موی سر و ریش که سیاه و سفید باشد. ( فرهنگ فارسی معین ): چون پیشتر شدیم مردی را دیدیم که ریش جوگندمی دارد. ( قصص الانبیاء ).
جوگندمی. [ ج َ / جُو گ َ دُ ] ( ص نسبی ) منسوب به جوگندم. || موی سر و ریش که سیاه و سفید باشد. ( فرهنگ فارسی معین ): چون پیشتر شدیم مردی را دیدیم که ریش جوگندمی دارد. ( قصص الانبیاء ).
(جُ گَ دُ ) ۱ - (ص نسب. ) منسوب به جوگندم. ۲ - (کن. ) موی سر و ریش که سیاه و سفید باشد.
موی سیاه وسفید سر و ریش.
کنایه ازموی سروریش که سیاه وسفیدباشد
( صفت ) ۱- منسوب به جو گندم. ۲- موی سر و ریش که سیاه و سفید باشد.
منسوب به جو گندم یا موی سر و ریش که سیاه و سفید باشد.
💡 ریش جوگندمی، سیهرنگی ریزهچشمی، میانهای لنگی