فرهنگ فارسی - صفحه 695
- کاج خورده
- کاجل
- کاح
- کاخ تیسفون
- کاخ ماه
- کادش
- کاذی
- کار افتادن
- کار افتادگی
- کار بزرگ
- کار به
- کار بینی
- کار خیر
- کار داشتن
- کار دشوار
- کار راندن
- کار رفتن
- کار رفته
- کار سرسری
- کار فرموده
- کار ناقص
- کار ناکرده
- کار نیکو
- کار و باری
- کار و کرد
- کار و کیایی
- کار کشیدن
- کار کننده
- کار کنی
- کار گذاری
- کار گذاشتن
- کارافزار
- کارامد
- کاراموز
- کارانزا
- کارتا
- کارتیه
- کارث
- کارجوی
- کارخانه داری
- کارخواه
- کارد تیز
- کارداری
- کاردستی
- کاردل
- کاردن
- کاردگر
- کاردیف
- کاررا
- کارز
- کارزار کردن
- کارزاری
- کارزان
- کارس
- کارسان
- کارشکنی
- کارفرمایی
- کارلا
- کارلس
- کارم