لغت نامه دهخدا فراستاندن. [ ف َ س ِ دَ ] ( مص مرکب ) پذیرفتن. قبول کردن: شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند. ( تاریخ بیهقی ). پادشاهان در وقت، چنین تقربها فراستانند. ( تاریخ بیهقی ). || ستدن. گرفتن. فراستدن. رجوع به فرا شود.