کوفتی

لغت نامه دهخدا

کوفتی. ( ص نسبی ) مبتلابه کوفت. سیفلیسی. کوفتی و آتشکی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آدم کوفت گرفته. مبتلا به مرض سیفلیس. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || در تداول عامه خاصه زنان، سخت مکروه. سخت منفور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ناچیز. بی ارز. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). صفتی است که در مقام تحقیربرای اجسام بی جان ممکن است به کار رود: کتاب کوفتی.روزنامه کوفتی. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).

فرهنگ فارسی

مبتلا به کوفت یا ناچیز. بی ارز

جمله سازی با کوفتی

به دل همچون صنوبر کوفتی مشت به سان نیشکر خاییدی انگشت
کردار من به پای سپردی و کوفتی گرد هوای خویش گرفتی و تاختی
گفت عیسی چون شتابش کوفتی گفت زان رو که تو زو آشوفتی
دل چون ز طپانچه گشتیش تنگ بر سینه به درد کوفتی سنگ
کوفتی بر خطه ناکوفته هرگز بران بادهای تیز قوت ابرهای تند بار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فاب
فاب
دارک
دارک
رویداد
رویداد
فال امروز
فال امروز