لغت نامه دهخدا
تازه بتازه.[ زَ / زِ ب ِ زَ / زِ ] ( ق مرکب ) چیزهای جدید پشت سرهم. ( فرهنگ نظام ). نوبنو. بطور مجدد. مکرراً. ( ناظم الاطباء ). نوی و تازگی مکرر. بدون راه یافتن کهنگی.
تازه بتازه.[ زَ / زِ ب ِ زَ / زِ ] ( ق مرکب ) چیزهای جدید پشت سرهم. ( فرهنگ نظام ). نوبنو. بطور مجدد. مکرراً. ( ناظم الاطباء ). نوی و تازگی مکرر. بدون راه یافتن کهنگی.
۱-( صفت ) چیزهایی جدید پشت سر همنو بنو. ۲-مجددا مکررا نوی و تازگی مکرر.
💡 ای مه من بیا بیا در دل من درآ درآ مهر خودت به بین به بین تازه بتازه نو بنو
💡 میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم چشم و ابرو و لب و خال و خط تست شهودم
💡 از غیب رسد قافلهٔ تازه بتازه آن قافله را راهگذار است دل ما
💡 فیض اسیر ناتوان سوخت در آتش غمان میکنیش دگر غمین تازه بتازه نو بنو
💡 جام نوا زخم کهن سال حق تازه بتازه بستان، نوبنو