سپیدهدمان گرزها برکشیم وزین دشت یکسر سراندر کشیم
همه در بود من کلّی فتادند سراندر راه من مردم نهادند
بنه برنهاد و سراندر کشید بران راه بیراه شد ناپدید
به زودی به فرهنگ جایی رسید کز آموزگاران سراندر کشید
یکایک ز ایران سراندر کشید پژوهید و هرگونه گفت و شنید
دید درویشی سراندر جیب دلق غرق بحر نیستی، فارغ ز خلق