اندیشگی

لغت نامه دهخدا

اندیشگی. [ اَ ش َ / ش ِ ] ( حامص ) تغافل. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

تغافل

جمله سازی با اندیشگی

دلم را عاقبت اندیشگی ده نهادم را شریعت پیشگی ده
مرا پیشه گناه اندیشگی نیست در اندیشه خیانت پیشگی نیست
به کار خویش بی اندیشگی کرد درین پرده خیانت پیشگی کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
شکوه
شکوه
دقت
دقت