مصافی

لغت نامه دهخدا

مصافی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مِصفی ̍. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مصفی شود. || ج ِ مِصفاة. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( دهار ). ج ِ مصفاة به معنی پالونه. ( آنندراج ). رجوع به مصفاة شود.
مصافی. [ م ُ ] ( ع ص ) دوست خالص.( ناظم الاطباء ). یکدل. ( یادداشت مؤلف ):
اوصاف مصافیان چوگردد صافی
بینند به دل هر آنچ بینند به چشم.؟ ( از سندبادنامه ).|| معشوق. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دوست خالص یکدل

جمله سازی با مصافی

💡 در مصافی که زند موج بلا جوهر تیغ تیغ از دست فکندن سپر مردان است

💡 ز هر مصافی آید مظفر و منصور بدان صفت که علی آمد از صف صفین

💡 ز دور دیدم گردی بر آمده بفلک میان گرد مصافی چو آهنین دیوار

💡 در مصافی که سرم را سپر از تسلیم است گر سکندر طرفم گشته ظفر یافته ام

💡 وانجا که در مصافی خنجر همی‌گذاری در خدمت تو نصرت باشد ز حق‌گزاران

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قیز یعنی چه؟
قیز یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز