فرازد

لغت نامه دهخدا

فرازد. [ ف َ زِ ] ( ع اِ ) ج ِ فرزدق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جمع فرزدق

جمله سازی با فرازد

💡 چون فرازد قد و فروزد چهر دشت شمشاد و باغ نسرین است

💡 بر فرازد بیدق و بیرون کشد تیغ از نیام نرم سازد زیر پای پیل اعدا را عظام

💡 آن به رخ ابواب تقدیمم فرازد وین به گوش آیات تکریمم سراید

💡 به هرکجاکه فرازد خیام دولت و فر بلندگردون بر آن قباب را ماند

💡 هر زمان فتنه در این ملک فرازد پر و بال از پی دفعش گوید که تعهدت علی

💡 سر فرازد اَمَل و تازه شود روی امید چون تو در دست قلم گیری و در پیش دوات

فاک یعنی چه؟
فاک یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز