شناخته

لغت نامه دهخدا

شناخته. [ ش ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) دانسته. دانسته شده. وقوف یافته. ج، شناختگان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). || معروف. مشهور. بنام. عُرف. عارِفة. معروف. ( منتهی الارب ): شناخته مرد؛ مرد شناخته و معروف. ( یادداشت مؤلف ):
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
شناخته ست چو بوبکر و عُمَّر و عثمان.فرخی.مردی شناخته بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122 ).

فرهنگ عمید

۱. آشنا.
۲. معروف و مشهور.

فرهنگ فارسی

۱ - دانسته وقوف یافته. ۲ - معروف مشهور بنام. ۳ - آشنا جمع: شناختگان

جمله سازی با شناخته

💡 من خواجگان شناخته ام افزون اما از او نیافتم افزون را

💡 چه بساطی به خویش چیده ز رنگ تا که را مشتری شناخته صبح

💡 به نیست هست یافتن محال است ٭ و ناشناخته جوینده بر خود و بالست

💡 اندیشه در حریم وصال است منتظر معشوق چون شناخته است انتظار چیست

💡 ای ترا نشناخته جز مرد حق غیر این معنی نخواندم من سبق

💡 در آینه عنایت صیقل شناخته زو قبله کرده و شده سرمست و مستهام

بررسی یعنی چه؟
بررسی یعنی چه؟
تعداد یعنی چه؟
تعداد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز