زل

نوعی گوسفند است که در ایران به تازگی وارد شده و گوسفندانی بی‌دنبه به شمار می‌آید. این نوع گوسفند در سواحل مازندران نیز وجود دارد و به آن‌ها زل گفته می‌شود. در تاریخ طبرستان از وجود دویست و هشتاد هزار گوسفند یاد شده که زل خاص او در دستان چوپانان بوده است. از سوی دیگر، این واژه همچنین به آفتاب سوزان و بی‌ابر اشاره دارد. این نوع آفتاب، گرمای شدید و تیزی دارد که به عنوان زل گرما شناخته می‌شود. در واقع، در زمان‌هایی که آسمان صاف و بی‌ابر است، شدت گرما به حدی می‌رسد که می‌توان آن را زل آفتاب نامید. به همین دلیل، این واژه به دو مفهوم مختلف اشاره دارد: یکی نوعی گوسفند و دیگری گرمای سخت آفتاب.

لغت نامه دهخدا

زل. [ زِ ] ( اِ ) گوسفند بی دنبه و آن نوعی از گوسفند است که در ایران نبود و به تازگی معدودی آورده اند و گوسفندان سواحل مازندران از جنس زل است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): و دویست و هشتاد هزار گوسفند از... و زل خاص او در دست چوپانان. ( تاریخ طبرستان ).
زل. [ زِل ل ] ( اِ ) آفتاب زل؛ آفتابی سخت گرم و بی ابر: در زل آفتاب؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زل. [ زَل ل ] ( ع مص ) بلغزیدن قوم. ( تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن.( ترجمان القرآن ) ( دهار ). لغزیدن در گل. || لغزیدن در سخن و خطا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سپری شدن عمر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
زل. [ زُل ل ] ( ع ص ) لغزان. یقال: مقام زل؛ جای لغزان و کذا زحلوفة زل؛ جای لغزیدن لغزان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زل. [ زِ ] ( اِخ ) شهری در بلژیک ( فلاندر شرقی ) و بر کنار اسکو واقع است و 14500 تن سکنه دارد. ( از لاروس ).

فرهنگ معین

(زِ لّ ) [ ازع. ] (اِ. ) تیزی و حدُت گرما.،~ آفتاب نهایت سوزندگی و تابش آفتاب.
(زُ ) (اِ. ) (عا. ) نگاه خیره و کنجکاوانه یا گستاخانه.
(زَ لّ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) لغزیدن. ۲ - (اِمص. ) لغزش.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جای لغزش
حیوان خرد اندام سفیدی است که هر گاه بمیرد آن را در آب گذارند و آب را سرد کند.

دانشنامه عمومی

زل (بلژیک). شهر زل ( به فرانسوی: Zele ) در شهرستان داندرموند در استان فلاندری شرقی در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.

ویکی واژه

(عا.)
لغزیدن.
لغزش.
تیزی و حدُت گرما.؛~ آفتاب نهایت سوزندگی و تابش آفتاب.
نگاه خیره و کنجکاوانه یا گستاخانه.

جمله سازی با زل

نه تن ماندن تواند زنده بی دل نه دل ممکن ز زلفش در کشیدن
اگر از زلف چوگان می‌کند او سرم چون گوی گردان می‌کند او
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال کارت فال کارت