دثور

لغت نامه دهخدا

دثور. [ دَ ] ( ع ص )مرد گرانجان. ( منتهی الارب ). کسلان. ( اقرب الموارد ). || بی نام. ( منتهی الارب ). خامل. ( اقرب الموارد ). گمنام. مردم بی نام. ( مهذب الاسماء ). || نؤوم. ( اقرب الموارد ). خوابناک. ( منتهی الارب ).
دثور. [ دُ ] ( ع مص ) برگ آوردن درخت. || کهنه گردیدن رسم. || چرکین شدن جامه. || زنگ آلوده شدن شمشیر. ( منتهی الارب ). || ناپدید شدن نشان. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || ناپدید شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || روز فراموش شدن: دثورالنفس؛ روزفراموشی آن. || از یاد رفتن چیزی: دثورالقلب؛ از یاد رفتن ذکر آن.
دثور. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ دثر. مالها. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(دُ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - کهنه گردیدن رسم. ۲ - چرکین شدن جامه. ۳ - زنگ آلوده گردیدن شمشیر. ۴ - ناپدید شدن نشان، زود فراموش شدن.

فرهنگ عمید

۱. کهنه شدن و محو گردیدن رسم.
۲. چرکین شدن جامه.
۳. زنگ آلوده شدن شمشیر.
۴. ناپدید شدن نشان.
۵. کهنگی، فرسودگی.

فرهنگ فارسی

۱ - کهنه گردیدن رسم. ۲ - چرکین شدن جامه. ۳ - زنگ آلوده گردیدن شمشیر. ۴ - ناپدید شدن نشان زود فراموش شدن و از یاد رفتن. ۵ - ( اسم ) کهنگی فرسودگی. ۶ - هلاک فنا. ( اسفار ۱۷۳: ۲ ).

ویکی واژه

کهنه گردیدن رسم.
چرکین شدن جامه.
زنگ آلوده گردیدن شمشیر.
ناپدید شدن نشان، زود فراموش شدن.

جمله سازی با دثور

و فی روایة اخری عن ابی هریرة: قالوا یا رسول اللَّه ذهب اهل الدثور بالدرجات و النعیم المقیم، قال و کیف ذلک؟ قالوا صلّوا کما صلّینا و جاهدوا کما جاهدنا و انفقوا من فضول اموالهم، و لیست لنا اموال. قال ا فلا اخبرکم بامر تدرکون من کان قبلکم و تسبقون من جاء بعدکم و لا یأتی احد بمثل ما جئتم به الّا من جاء بمثله، تسبّحون فی دبر کلّ صلاة عشرا و تحمدون عشرا و تکبّرون عشرا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه فال آرزو فال آرزو