ویکی واژه - صفحه 55
- شولگی
- آمد کار
- سو دادن
- آسیایی
- مغز استخوان
- خوشه کهکشانی
- ظروف غذاخوری
- اقتران
- تشیید
- تزویج
- خورگام
- سرنگون
- مشبک
- اینجو
- تضمین
- تنویر
- بولتن
- رذالت
- بلاهت
- حجره
- بارگذاری
- فضای منفی
- بندزن
- اورارتوییان
- مدیر فیلمبرداری
- آلکمنه
- مواصلت
- انقلاب زمستانی
- بند و بست
- خلع سلاح
- آیسک
- عصابه
- صدره
- بهداری
- لازم بودن
- لوامه
- گلیم
- ابرمتن
- گراینده
- درباره
- نوره
- فی الجمله
- تاوان دادن
- ضمان
- شناسایی
- انعزال
- تیقن
- پروژکتور
- کالری
- شنوانیدن
- تار و مار
- خوند
- هم چنین
- بیصدا
- لک و پک
- لبخند زدن
- کدویی
- الگول
- استامینوفن
- معرب