فرهنگ فارسی - صفحه 436
- چسان فسان
- چسان
- چسب
- چسبان
- چسباندن
- چسبندگی
- چسبی
- چسبیدن
- چسبیده
- چستی
- چسک
- چسکی
- چسی
- چشانیدن
- چشایی
- چشم آویز
- چشم بلبلی
- چشم بند
- چشم بندی
- چشم تنگ
- چشم داشتن
- چشم دریده
- چشم روشنی
- چشم زاغ
- چشم زد
- چشم زدن
- چشم سپید
- چشم شور
- چشم غره
- چشم فسا
- چشم نشین
- چشم نهادن
- چشم و چراغ
- چشم پزشک
- چشم پوشی
- چشم پوشیدن
- چشم پیش
- چشم چران
- چشم گشته
- چشمارو
- چشمبند
- چشمة خضر
- چشمخانه
- چشمداشت
- چشمه سار
- چشمه چشمه
- چشمه
- چشمها
- چشمک
- چشنده
- چشک
- چشیدن
- چشیدنی
- چشیده
- چغ
- چغا
- چغان
- چغانه
- چغد
- چغر