شطس

لغت نامه دهخدا

شطس.[ ش َ ] ( ع مص ) رفتن در زمین و سیر کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
شطس. [ ش َ ] ( ع اِمص ) زیرکی و دانش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || دانستن به سبب هوشیاری. ( از اقرب الموارد ).
شطس. [ ش ُ ] ( ع اِ ) خلاف و نزاع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دروغ و بهتان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شطسة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال انگلیسی فال انگلیسی