اسلاح

لغت نامه دهخدا

اسلاح. [ اِ ] ( ع مص ) سرگین افکندن دواب. || فضله افکندن طائر. || ریستن آدمی. || بر حدث کردن داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بسرگین انداختن داشتن.

فرهنگ فارسی

سرگین افکندن دواب. یا فضله افکندن طائر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ فال عشقی فال عشقی