لغت نامه دهخدا
رسته گاری. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) رستگاری. رجوع به رستگاری شود.
رسته گاری. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) رستگاری. رجوع به رستگاری شود.
رستگاری نجات یا آمرزش
💡 روز ۶ مارس سال ۱۹۰۶ به عنوان افسر محصل در رسته پیادهنظام به نیروی زمینی امپراتوری آلمان پیوست و سپس جهت آموزش بیشتر وارد دانشکده نظامی سلطنتی در شلوسانگرس شد.
💡 برده ایم از رشته جان پیچ و تاب حرص را چون رگ سنگ از کشاکشهای بیجا رسته ایم
💡 وانکس که هزیمت شد ازین خسرو و جان برد چون از غم جان رسته شد، اندر غم نان باد
💡 تا سخن را نظم مدحش رسته گوهر کند خاطر اهل سخن را گوهر آگین آفرید
💡 بسیاری از رستههای دیگر (مانند رسته گروهها، با همریختیهای گروهی بینشان به عنوان فِلِش) به اشیاء رستهِ مجموعهها ساختار افزوده و/یا پیکانها را به انواع خاصی محدود میکنند.
💡 یک رسته جمعی، یک انتزاع از ویژگیهای رسته مدولها است. در این رسته، ضرب متناهی و همضرب پذیرفته میشود و جمع مستقیم میتواند هرکدام از آنها باشد، رجوع کنید به دوضرب.