خونگیر شدن

لغت نامه دهخدا

خونگیر شدن. [ ش ُدَ ] ( مص مرکب ) گرفتار آمدن ببلائی برای قتلی که مرتکب شده است. ( یادداشت بخط مؤلف ). بخون گرفته شدن.
- امثال:
خونی خونگیر شد.

فرهنگ فارسی

گرفتار آمدن ببلائی برای قتلی که مرتکب شده است.

جمله سازی با خونگیر شدن

خونگیری سیاهرگی یا خونگیری وریدی فرایند گرفتن خون از سیاهرگ‌ها به منظور انجام آزمایش خون می‌باشد. خون سیاهرگی یکی از پر کاربردترین انواع خون در آزمایشگاه‌های پاتولوژی می‌باشد.
می نگفتم مده ایدیده که خونگیر شوی دامن دل بکف غمزّ بیداد گران
رخداد این زمین‌لرزه در هائیتی نیز تاثیر شدید و فوری بر برنامه ایمنی خون این کشور داشت. با رخداد این حادثه ۴ مرکز خونگیری بصورت کامل نابودشدند و تعداد این مراکز در سطح هائيتی از ۱۷ به ۱۳ رسید و حتی تا ۴ سال پس از رخداد این فاجعه یعنی در سال ۲۰۱۴ نیز تنها ۱۶ مورد از این مراکز قابلیت ارائه خدمات را داشتند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
ژرف یعنی چه؟
ژرف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز