برون اهنجیدن

لغت نامه دهخدا

( برون آهنجیدن ) برون آهنجیدن. [ ب ِ / ب ُ هََ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون آهنجیدن. بیرون کشیدن. خارج ساختن:
خوب گفتن پیشه کن با هر کسی
کاین برون آهنجد از دل بیخ کین.ناصرخسرو.رجوع به آهنجیدن شود.

فرهنگ فارسی

( برون آهنجیدن ) بیرون آهنجیدن بیرون کسیدن.

جمله سازی با برون اهنجیدن

تنوع زیستی کشاورزی نیز در مجموعه‌های برون‌جای حفظ می‌شود. این در درجه نخست به شکل بانک‌های ژنی است که در آن نمونه‌ها به منظور حفظ منابع ژنتیکی گیاهان زراعی عمده و خویشاوندان وحشی آنها ذخیره می‌شوند.
زندگی جلبکی با گوناگونی گسترده‌ای در اقیانوس‌ها جریان دارد و برون ده فتوسنتزی این جلبک از مجموع برون ده فتوسنتزی مجموع جنگل‌های گرمسیری بیشتر است.
نه هرچه عشق توبود از درون برون کردم من ضعیف چنین کار صعب چون کردم
هر که را سکه درستست بزر باز نماند وانک از دست برون رفت بسر باز نماند
تنها دل آزردهٔ ما شکوه‌نوا نیست هربیضه‌که بشکست برون ریخت پری چند
گرچه ز حد شد برون مدّتِ هجران ولی دست به سروی چنان از سرِ پا کی رسد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
ددی یعنی چه؟
ددی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز