مستدیم

لغت نامه دهخدا

مستدیم. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استدامة. همیشه دارنده و درنگ نماینده. ( آنندراج ). همیشه. ( ناظم الاطباء ). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده. ( اقرب الموارد ). رجوع به استدامة شود: عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 414 ). اولیاء دولت را بر حفظ مصالح آن ملک مستقیم و مستدیم بداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 46 ). || نرمی کننده و آنکه نرمی می کند با غریم خود و بر رفق و مدارا مطالبه حق خود را از وی می کند. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || اوج گیرنده در هوا. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

دائمی، پایدار.

فرهنگ فارسی

درنگ نماینده

جمله سازی با مستدیم

در سال ۱۳۹۷به درخواست یکی از اهالی ساکن اتریش با پیگیری و هماهنگی مسئولین محلی به جهت قدردانی از ایشان مقبره سنگ چین شده قدیمی باز سازی شد و اسم والتر ایگنر را بر روی آن نوشتند که نه نام سازنده اصلی پل می‌باشد نه نام دنیل مستدیم که سالها بر روی آن مقبره قدیمی وجود داشت..
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ملک
ملک
جوز
جوز
بخش
بخش
موج
موج