بلا موجب

لغت نامه دهخدا

بلاموجب. [ب ِ ج ِ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + لا( نفی ) + موجب ) بدون موجب. بدون جهت. بی سبب. بدون علت. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

بدون جهت سببب بدون علت.
بدون موجب. بدون جهت. بی سبب. بدون علت.

جمله سازی با بلا موجب

اينان قومى بودند وارث نعمت ها چون شكرگزار نبودند، نعمت به نقمتتبديل شد، و مواهب دنيا به سبب معصيت از آنان سلب شد، بدانيد كه شكر مزيد نعمت است وكفران و عصيان موجب نقصان نعمت، از كفران نعمت بپرهيزيد، تا در ورطه بلا و عقوبت وهلاكت گرفتار نشويد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت