طاس و پنگان
فرهنگ فارسی
جمله سازی با طاس و پنگان
تو بسته پرچم نصرت به قهر خصم و نهاده چو طاس و کاس سر او به فتح بر سر پرچم
گفت سرش آنکه با او نیست زاسباب جهان غیر طاس و فوطه ای آن نیز ازان دیگری
و یا چو شمعی افروخته بسیمین طاس و یا ز سیماب اندر یکی خجسته نهال
نگون کن، ساقیا، خم را که این آتش که من می دارم به دریا نیز ننشیند، چه جای طاس و پیمانه
سری چو طاس و در او آن دماغ و رعنایی که بر شکست کله گوشه ناگهان نرگس