لغت نامه دهخدا خورده بینی. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) نکته سنجی. || عیب جویی. || اعتراض بیجا. ( ناظم الاطباء ).
جمله سازی با خورده بینی چون روز طرب درآید این ساغر چرخ بینی که چه خورده های الماس دروست نه بهر چشم عیانست بما خورده مگیر روشنست اینکه نه هر دیده که بینی بیناست