ستاره لشکر

لغت نامه دهخدا

ستاره لشکر. [ س ِ رَ / رِل َ ک َ ] ( ص مرکب ) آنکه لشکرش زیاد و بیحد باشد. که سپاهی فراوان دارد. که لشکر افزون دارد:
یک تنه صدهزار تن می نهمت چو آفتاب
ارچه بصدهزار یک بدر ستاره لشکری.خاقانی.بدر ستاره لشکر است اوج طراز آسمان
بحر نهنگ خنجر است ابر سخای مملکت.خاقانی.ابر درخش بیرق بحر نهنگ پیکان
قطب سماک نیزه بدر ستاره لشکر.خاقانی.

فرهنگ فارسی

آنکه لشکرش زیاد و بیحد باشد که سپاهی فراوان دارد که لشکر افزون دارد

جمله سازی با ستاره لشکر

تو نگفتی بچه ماند، نه من ایدون گفتم که بمه ماند و مه را ز ستاره لشکر
خورشید ذره پرور و جمشید مهر فر ماه ستاره لشکر و شاه ختن رسید
ابر درخش بیرق، بحر نهنگ پیکان قطب سماک نیزه، بدر ستاره لشکر
بدر ستاره لشکر است اوج طراز آسمان بحر نهنگ خنجر است ابر سخای مملکت
از هرچه هست رفعت خوارزمشاهیش بیش از ستاره لشکر خوازمشاه باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت