دوانزده. [ دَ دَه ْ ] ( عدد، ص، اِ ) دوازده. ( یادداشت مؤلف ): پس کیومرث این مدت را بدین گونه بر دوانزده بخش کرد. ( نوروزنامه ). هر سال آفتاب را به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز. ( نوروزنامه ). چون در نماز بود صبح دمید شاگردان خود را خواند و از ایشان دوانزده گزید. ( ترجمه دیاتسارون ص 56 ).
فرهنگ فارسی
دوازده.
جمله سازی با دوانزده
بنمایم دوانزده صف راست همه تسبیحخوان بیآواز
به آن عالم که کُبری نام دارد دوانزده بروجش نام دارد
دو سینه را شماره کن به آن ده دوانزده ببین در عینت ایمه