یکی نان دهی خلق را می ولیکن اگرشان یکی نان دهی جان ستانی
بده نان که البته از نان دهی رسد روزگارت به فرماندهی
بسوز و ساز شود باطن تو معنی خیز تنور را بود این نان دهی ز تابیدن
چون ز دستت بر نیاید نان دهی پای بر سر همچو مردان کی نهی؟
طفل را گر نان دهی بر جای شیر طفل مسکین را از آن نان مرده گیر