ماناک

لغت نامه دهخدا

ماناک. ( ق مرکب ) مخفف ماناکه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پنداری که. گویی که:
آن رنگ سیاه لاله، ماناک
اندر دل مشتری است کیوان.خاقانی.روز روشن ندیده ام، ماناک
همه عمرم به چشم درد گذشت.خاقانی.زلف تو سیه چراست ماناک
بسیار در آفتاب گشته.امیرخسرو ( از آنندراج ).و رجوع به مانا شود.

فرهنگ فارسی

مخفف ماناکه

جمله سازی با ماناک

آن رنگ سیاه لاله ماناک اندر دل مشتری است کیوان
زلف تو سیه چراست ماناک بسیار در آفتاب گشته ست
بوی خون آمد از صبا ماناک عاشقی را هوا بجنبیده‌ست
چشم ما گر نمی شود، ماناک آن همان آفتاب روشن ماست
روز روشن ندیده‌ام ماناک همه عمرم به چشم درد گذشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت