کم کاسه

فرهنگ عمید

ممسک، خسیس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ممسک بخیل تنگ چشم: ( مانده رنگ کاهیم باقی که چندان می نداد ساقی کم کاسه امروزم که سفره بشکند ). ( شفیع اثر )

جمله سازی با کم کاسه

نظر لطف ز مهر و مه کم کاسه مجوی خواب آسودگی از چشم نگهبان مطلب
از خشکسال توبه کم کاسه می رسیم داریم چشم از همه دریاکشان شراب
صدف از خانه او قطره آبی نچشید تکیه بر همت کم کاسه دریا نکنی
این شیشهٔ گردون را از باده تهی کردیم کم کاسه مشو ساقی مینای دگر ما را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال عشقی فال عشقی فال ای چینگ فال ای چینگ فال جذب فال جذب