چاه کندن

لغت نامه دهخدا

چاه کندن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایجاد چاه نمودن. گودی استوانه شکل عمیق کردن در زمین. گودال عمیق کندن. چه کندن. نَجخ. اعتفام. ( منتهی الارب ):
ای که تو از ظلم چاهی میکنی
از برای خویش دامی می تنی.مولوی.تو ما را همی چاه کندی به راه
بسر لاجرم درفتادی به چاه.سعدی ( بوستان ).با دیگران بگوی که ظالم به چَه فتاد
تا چاه دیگران نکنند از برای خویش.سعدی.

فرهنگ فارسی

گود کردن زمین. چاله کندن. گودال عمیق کندن. چه کندن. نجخ.

جمله سازی با چاه کندن

مزد دارد عرض بخشش پیش دکان بخیل خیر باشد چاه کندن بر لب دریای شور
نشاید رهنمون را چاه کندن زمانی سایه، گه پرتو فکندن
زمین مبر بسیار و مکن ازین پس چاه که چاه کندن ناید ز روی خوب سپید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
اندر یعنی چه؟
اندر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز