صف یکی از انواع ساختارهای داده کاربردی است که برای ذخیره و بازیابی دادهها مورد استفاده قرار میگیرد. در این نوع داده ساختار، افزودن اطلاعات به انتهای لیست انجام میشود و حذف اطلاعات از ابتدای لیست صورت میگیرد، درست مانند صفی در یک نانوایی. در این روش، دادهها به ترتیب ورود پشت سر هم در صف قرار میگیرند، بنابراین اولین دادهای که وارد صف شده است، اولین دادهای خواهد بود که از آن خارج میشود. این نحوه عملکرد بر اساس سیاست "اول وارد، اول خارج" یا FIFO تنظیم شده است. در طراحی و پیادهسازی سیستمهای نرمافزاری و سختافزاری بسیار کاربرد دارد. این مفاهیم بهطور گسترده در زمینههای مختلف علوم کامپیوتر مورد استفاده قرار میگیرند و نقش مهمی در مدیریت منظم دادهها ایفا میکنند.
صف
لغت نامه دهخدا
صف دشمن ترا ناستد پیش
ور همه آهنین ترا باشد.شهید.صف دشمنان سربسر بردرد
ز گیتی سوی هیچ کس ننگرد.فردوسی.میان دو صف آن دو شیر دژم
همی بود با یکدگرشان ستم.فردوسی.که ما در صف کارزار و نبرد
چگونه برآریم از آورد گرد.فردوسی.در باغ کنون حریرپوشان بینی
بر کوه صف گهرفروشان بینی.منوچهری.تو گوئی بباغ اندر آن روزبرف
صف ناژ بود و صف عرعران.منوچهری.زیر تو تخت زرین بر سرت چتر دیبا
زین سو صف غلامان زآن سو صف جواری.منوچهری.بونصر از صف بیرون آمد و بتازی رسول را بگفت تا برپای خاست... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 377 ).
هزارت صف گل دمیده ز سنگ
ز صد برگ و دو روی وز هفت رنگ.اسدی.صف پیشین شیعیان حیدرند
جز که شیعت دیگران صف النعال.ناصرخسرو.بنمایم دوازده صف راست
همه تسبیح خوان بی آواز.ناصرخسرو.همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی بصف دشمنان سام نریمانش.ناصرخسرو.ابلهانه جواب داد از صف
کزپی خرقه و جماع و علف.سنائی.اندر آن صف که زور دارد سود
مرد را مرغ دل نباید بود.سنائی.در صف و سجده از قدو پیشانی ملوک
نون و القلم رقم زده بر آستان اوست.خاقانی.قفل که بر لب نهی از لب معشوق ساز
پای که از سر کنی در صف عشاق نه.خاقانی.چنبر کوس او خم فلک است
ساقی کاس او صف ملک است.خاقانی.هر شب که به صفه های افلاک
صفها زده میهمان ببینم.خاقانی.آن کیست که در صف غلامانش
صد رستم سیستان ندیده ست.خاقانی.چه باشد که خاقانی از صدر خاقان
برای نشست آخرین صف گزیند.خاقانی.مور که مردانه صفی می کشد
از پی فردا علفی می کشد.
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع. ] (اِ. ) ایوان خانه و دالان، صفه.
فرهنگ عمید
۲. شصت ویکمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۴ آیه، حواریین.
* صف بستن (کشیدن ): (مصدر لازم ) در یک ردیف قرار گرفتن: مهتران آمدند از پس و پیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴: ۷۲۱ ).
* صف زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * صف بستن (کشیدن )
* صفّ نعال: [قدیمی] پایین مجلس و نزدیک کفش کن: بُوَد که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال؟ (سعدی۲: ۶۵۷ ).
فرهنگ فارسی
رده، رج، ردیف، راسته، آنچه بانظم وترتیب دریک خط قرارگرفته باشد
۱ - ( مصدر ) در صف جنگ ایستاداندن گروهی را. ۲ - رسته کردن صف ساختن. ۳ - ( مصدر ) گستردن مرغ هر دو بال را آرام بودن و سکون بال به هنگام پریدن چنانکه دال و کرکس باز کنند. مقابل دف. توضیح پرنده ای که صف وی بیش از دف باشد حرام گوشت است.
ضیعه ایست در معره که سیف الدوله آنرا به متنبی باقطاع دارد و او از آنجا بدمشق و از دمشق بمصر گریخت
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
ساختار دادهای متشکل از چند عنصر که طبق تعریف، عناصر آن صرفاً به همان ترتیب درج شدن آن ها و به صورت FIFO خارج می شوند. البته صفهای دیگری نیز وجود دارند که جهت خارج کردن عناصر آن عواملی به غیر از ترتیب ورود دخالت دارند و مثلاً نوعی اولویت خروج به هر عنصر اختصاص می یابد.
صف (نشریه). ماهنامۀ نظامی، فرهنگی و اجتماعی، وابسته به ارتش جمهوری اسلامی ایران، چاپ تهران. سردبیر آن علی گودرزی است. در ۱۳۰۰، با عنوان مجلۀ نظامی قشون، در ۱۳۴۲، با عنوان مهنامۀ ارتش، و از ۱۳۵۸، با عنوان صف منتشر شده است.
دانشنامه اسلامی
...
[ویکی فقه] صف (واژه). صف به معنای در یک ردیف قرار دادن است.
صَفّ مصدر فعل صَفَّ یَصُفُّ در لغت به معنای در یک ردیف و خط صاف قراردادن و قرار گرفتن هر چیز، مرتب کردن، نزدیک هم چیدن، قوم ِ در صف ایستاده، در مقابل دشمن قرار گرفتن لشکر و بال باز کردن پرنده آمده است. جمع آن صفوف است.
معنای صف در اصطلاح فقه
این لغت در اصطلاح فقه عبارت است از: ردیف کردن و نزدیک هم چیدن و یا کنار هم قرار گرفتن نفرات یک گروه یا واحد نظامی.
واژه صف در قرآن
این واژه در قرآن کریم هفت بار به کار رفته است که به یک مورد آن که با مفهوم نظامی مناسب است. اشاره میشود:
«انَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلوُنَ فی سَبیلِهِ صَفاًّ کَانَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» «خدا کسانی را که در راه وی، به صف، کارزار میکنند که گویی بنایی استوارند، دوست دارد.»
واژه صف در روایات
...
جمله سازی با صف
عنقا صفتش نشان نیابم آن طایر بی نشان کجا شد
به هر دو مردمک چشم خانهٔ عصمت به اهل صفّه و جمع مهاجر و انصار
این صفا را از گله تیره مکن کاین صفا از مصطفی آموختی