نام رفيع که به زبان عربی و با تلفظ rafie بیان میشود، به معنای افراشته و بلند است. این نام همچنین به صورت مجازی به مواردی چون اهمیت، ارزش و عالی بودن نیز اشاره دارد. رفيع از جمله نامهای خداوند به شمار میآید و در فرهنگ اسلامی بار معنایی عمیقی دارد. علاوه بر این، در جغرافیا نیز به نام شهری در شهرستان دشت آزادگان در استان خوزستان اشاره دارد. این نام نماد عزت و بلندی است و در فرهنگهای مختلف به عنوان نشانهای از مقام و منزلت شناخته میشود. انتخاب این نام میتواند به عنوان نمادی از افتخار و ارادت به معانی والای زندگی و معنویت در نظر گرفته شود.
رفیع
لغت نامه دهخدا
ز تعظیم وجلال و منزل و قصر رفیع تو
ملک دربان فلک چاکر قضا واله قدر حیران.ناصرخسرو.هر که نفسی شریف... دارد خویشتن را از محل... به منزلتی رفیع می رساند. ( کلیله و دمنه ). هر که به محل رفیع رسید اگر چه چون گل کوته زندگانی بود عقلا آن را عمری دراز شمرند. ( کلیله ودمنه ).
مقام دولت و اقبال را مقیم تویی
زهی رفیعمقام و خهی شریف مقیم.سوزنی.قلعه ای است در میان آبی بسیار در تندی کوهی رفیع و جایی منیع بنیاد نهاده. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 274 ).
از گل آن روضه باغ رفیع
ربع زمین یافته رنگ ربیع.نظامی.منصب قضا پایگاهی منیع است و جایگاهی رفیع. ( گلستان ).
چه کم گردد ای صدر فرخنده پی
ز قدر رفیعت به درگاه حی.سعدی ( بوستان ).- رفیعالدرجات؛ دارای درجه هایی عالی و بلند. ( ناظم الاطباء ).
- رفیعالشان؛ از القاب شاهزادگان و امرای بزرگ. ( ناظم الاطباء ).لقب شاهزادگان. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ):
علی بن عبیداﷲ صادق
رفیعالشأن امیر صادق الظن.منوچهری.- رفیعالقدر؛ رفیعالمقدار. بلنداندیشه و بلندمرتبه در قدرت. ( ناظم الاطباء ).
- رفیعالمقدار؛ رفیعالقدر. بلنداندیشه. بلندمرتبه در قدرت. ( ناظم الاطباء ).
- رفیعقدر؛ بلندپایه. عالی مقام: در روزگار خلافت متقی رفیعقدر و عالی مرتبه شد. ( تاریخ قم ص 233 ).
- رفیعمقدار؛ رفیعقدر. بلندپایه. والامقام: گلزار از آثار پادشاه رفیعمقدار بر صورتی طراوت پذیرد. ( حبیب السیر جزو 4 از ج 3 ص 323 ).... آثار خواقین رفیعمقدار تواند بود. ( حبیب السیر جزو 4 از ج 3 ص 322 ).
- بنیان رفیعالارکان؛ بنایی که ستونهای آن بسی بلند باشد.( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] بلندپایه، بلندمرتبه، باارزش.
فرهنگ فارسی
بلند، بلندپایه، بلندمرتبه، بلندقدر، شریف
فرهنگ اسم ها
معنی: افراشته، مرتفع، بلند، ( به مجاز ) با اهمیت، ارزشمند، عالی، از نام های پروردگار، ( اَعلام ) نام شهری در شهرستان دشت آزادگان، در استان خوزستان
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان بشیوه پاتاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۲۲ نفر ( ۱۱۲خانوار ) بوده است.
رفیع (هویزه). رُفَیِّع شهری در بخش نیسان شهرستان هویزه استان خوزستان ایران است. این شهر غربی ترین نقطه استان خوزستان از لحاظ مختصات جغرافیایی است.
این شهر در۲۵ کیلومتری غرب هویزه و ۵۰ کیلومتری جنوب غرب سوسنگرد، مرکز شهرستان دشت آزادگان و در نوار مرزی واقع است. فاصله رفیع از تالاب هورالعظیم حدود سه کیلومتر است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۳٬۷۹۷ نفر ( در ۱٬۰۰۶ خانوار ) بوده است.
همه ساکنان این شهر از مردم عرب و شیعه خوزستان می باشند. لهجه مردم همانند لهجه استان های جنوبی عراق مثل بصره و عماره و ناصریه است. طایفه های بزرگ ساکن این شهر «سُواری» و «سواعد» و... هستند.
وضع نامناسب اقتصادی مردم این منطقه هر روز بر دامنه پدیده مهاجرت می افزاید. در گذشته نه چندان دور این شهر به دلیل داشتن امکانات و منابع سرشار و غنی از قبیل اراضی کشاورزی، دامداری، دامپروری، تالاب هورالعظیم صید و صیادی از مهمترین مراکز اقتصادی دشت آزادگان بود به نحوی که از نظر کار هیچگونه مشکلی در این منطقه احساس نمی شد.
این شهر از نظر تولیدات محصولات کشاورزی، لبنی مواد پروتئینی نه تنها خودکفا بود بلکه مقدار قابل توجهی به شهرستانهای دیگر صادر می کرد. اما با شروع جنگ ایران و عراق و هجوم نیروهای عراقی ساکنان این شهر مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند. حدود ۶۰ درصد جوانان شهر رفیع از توابع دشت آزادگان بیکار هستند. اولین مسجدی که در این شهر بنا شد توسط علامه آیت الله شیخ علی کرمی فرزند آیت الله شیخ محمد طه کرمی حویزی و برادر مرجع تشیع آیت الله العظمی شیخ محمد کرمی حویزی می باشد.
دانشنامه اسلامی
معنی مُبِین: ظاهر و آشکار - روشن (کلمه مبین اسم فاعل از باب إفعال است که ماضی آن ابان - به معنی ظاهر و جلوهگر شد - میباشد. و معنای"تِلْکَ ءَایَاتُ ﭐلْکِتَابِ ﭐلْمُبِینِ " این است که: این آیات بلند مرتبه و رفیع القدر آیات کتابی است که از ناحیه خدای سبحان بودنش ظ...
ریشه کلمه:
رفع (۲۹ بار)
جملاتی از کلمه رفیع
ماند یک آرزو بخواهد گفت چشم دارد همی ز رای رفیع
پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع مصور در آن نقشهای بدیع