نیست به معنای عدم وجود، نابودی، و ناپدید شدن است. این واژه میتواند به معنای عدم واقعیت یا موجودیت نیز تفسیر شود. در واقع، برخلاف واژه هست که به وجود و واقعیت اشاره دارد، نیست نشاندهنده فقدان و غیاب است. به عبارتی دیگر، نیست به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزی وجود ندارد و در نتیجه میتواند به حالتی از عدم یا تباهی دلالت کند. این مفهوم میتواند به معنای فروپاشی یا از بین رفتن نیز تفسیر شود، بهطوریکه عالم یا موجودی از بین رفته و دیگر اثری از آن باقی نمانده است. در نهایت، نیست به ما یادآوری میکند که هر چیزی ممکن است به حالت عدم درآید و این خود میتواند باعث تفکر عمیق درباره وجود و عدم شود.
نیست
لغت نامه دهخدا
نیست. ( فعل ) نه هست. نه است. فعل منفی مفرد غایب. مقابل هست و است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] عدم، نیستی.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] نابود، ناپدید، معدوم.
فرهنگ فارسی
۱ - نه است نه هست وجود ندارد: مقابل است هست (( و هیچ عقل را قوت اطلاع بر حقیقت او نیست. ) ) معدوم: (( آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد. ) ) ( مثنوی. نیک. ۳: ۱ ) جمع: نیستان: (( بما بر همه پیشدستی تراست همه نیستانیم و هست تراست. ) ) ( شاهنامه ) یا نیست و هست. ( هست و نیست ). یاهست و نیست. ۱ - موجود و معدوم. ۲ - سلب و ایجاد. ۳ - دار و ندار ثروت و فقر. یا نیست بودن. معدوم بودن: (( یا من آنگاه خود را هست کرده ام که هست بودم یا آنگاه که نیست بودم... و اگر گویی آنگاه هست کرده ام که نیست بودم این هم محال باشد. ) ) عدم نیستی: (( تا شب نیست صبح هستی زاد آفتابی چون او ندارد یاد. ) ) ( حدیقه. مد. ۱۹٠ در وصف پیغمبر صلی ا... علیه و آله ) یا نیست کمه نیست. ۱ - تاکید در معنی ( نیست ): (( همه جا را گشتم نیست که نیست. ) ) ۲ - دو نفی ( نیست ) معنی اثبات دهد یعنی ( حتما ) هست: (( روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست. ) ) ( حافظ. ۵۱ )
دانشنامه عمومی
نیست ۱٬۰۴۶٫۳۲ کیلومترمربع مساحت و ۳٬۰۷۴ نفر جمعیت دارد.
جملاتی از کلمه نیست
نیست جایی ز ذکر من خالی گرچه شهریست یا بیابانیست
در آن پهنا که صد خورشید دارد تمیز پست و بالا هست یا نیست
هر که خواهی باش اصلا هیچ نیست گر برون از عهدهٔ پیمان ماست