نکس

نکس

نکس یک واژه عربی است که معانی متنوعی دارد و در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود.

این واژه در ابتدا به معنای شکست یا نقص شناخته می‌شود و به عدم موفقیت در انجام یک کار یا رسیدن به هدف گفته می‌شود.

علاوه بر این، نکس به معنای سرنگون کردن یا واژگون ساختن نیز به کار می‌رود، به طوری که می‌تواند به تغییر وضعیت موجود به سمت پایین و نابودی یا تضعیف آن دلالت کند.

همچنین، نکس به معنای سر از خواری و ذلت فرو افکندن است، و به وضعیتی نسبت داده می‌شود که فرد به ذلت و خواری می‌افتد و از شرم سرافکنده می‌شود.

در زمینه‌های پزشکی، نکس به معنای بازگشت بیماری نیز استفاده می‌شود، به طوری که به عود کردن یا بازگشت یک بیماری پس از بهبودی اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

نکس. [ ن َ ] ( ع مص ) سرنگون کردن.( غیاث اللغات ). واژگون ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ). نگونسار کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نگونسار افتادن. ( غیاث اللغات ). || سرفروافکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). سر خود را به زیر افکندن. ( فرهنگ فارسی معین ). سر از خواری و ذلت فروافکندن. ( از اقرب الموارد ). || بازگردان کردن طعام و جز آن بیماری را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || بازگشت کردن مرض. || ( اِمص ) سرنگونی. واژگونی. || سربه زیرافکنی. || بازگشت بیماری. ( فرهنگ فارسی معین ).
نکس. [ ن َ ک َ ] ( ص مرکب ) ناکس. فرومایه. ( ناظم الاطباء ).
نکس. [ ن ُ ] ( ع مص ) با سر شدن بیماری. ( تاج المصادر بیهقی ) ( یادداشت مؤلف ). بازگشتن بیماری. عود کردن مرض. ( غیاث اللغات ). بازگردان شدن بیماری. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). برگردان شدن بیماری. ( از ناظم الاطباء ). بازگشتن مرض بعد از نقاهت. ( از اقرب الموارد ). نکاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پس افتادن بیماری. عود مرض در حال نقاهت. سر غلطیدن بیمار. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) بازگردیدگی بیماری. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). بازگردان شدگی بیماری. ( ناظم الاطباء ). بازگشت بیماری. ( فرهنگ فارسی معین ). نکاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ):
گر نخواهی نکس پیش این طبیب
بر زمین زن زود سر را ای لبیب.مولوی.|| ضعف. سستی. ( یادداشت مؤلف ). || قصور. ( یادداشت مؤلف ).
نکس. [ ن ُ ک ُ ] ( ع ص، اِ ) برجای ماندگان از پیری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مفرد آن ناکِس است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ناکِس شود.
نکس. [ ن ِ ] ( ع ص، اِ ) تیر سوفارشکسته که اسفل او را اعلی گردانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیرسوفارشکسته که پائین آن را بالا سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیکان که بیخش شکسته پس سر آن را بن وی کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( ازآنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کمان که سر شاخ آن را پایین آن سازند و بن شاخ را سر آن، و آن عیب است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بچه که پایش نخست برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). الیتن من الاولاد. ( اقرب الموارد ). || قصیر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ). || مرد سست و ضعیف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). مرد ضعیف و فرومایه که خیری در وجودش نیست. ( از اقرب الموارد ). || مقصر از غایت کرم و جوانمردی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || مرد دنی ٔ. ( از متن اللغة ). مرد خسیس. مرد بخیل. ( یادداشت مؤلف ). ج، انکاس.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - سرنگون کردن. ۲ - (مص ل. ) سر خود را از شرم به زیر افکندن.
(نُ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) بازگشتن بیماری. ۲ - (اِمص. ) بازگشت ناخوشی.

فرهنگ عمید

۱. سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی.
۲. سر خود را از خواری به زیر افکندن.
۳. عود کردن مرض.
بازگشت بیماری.

فرهنگ فارسی

هنوزازبیماری درنیامدن به بیماری شدیددچارشدن
۱ - ( مصدر ) بازگشتن بیماری. ۲ - ( اسم ) بازگشت ناخوشی.
تیر سوفار شکسته که اسفل او را اعلی گردانند. تیر سوفار شکسته که پائین آنرا بالا سازند. یا بچه که پایش نخست بر آید.

جملاتی از کلمه نکس

معنی نَاکِسُواْ: سرازیر کنندگان (از کلمه نکس به معنای سرازیر کردن هر چیزی است. در اصل ناکسون بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده است. وعبارت "نَاکِسُواْ رُؤُوسِهِمْ "یعنی سر به زیر افکندگان)

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم