ملتجی

لغت نامه دهخدا

ملتجی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) ( از «ل ج ء» ) پناه جوینده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه پناه می گیرد به سوی کسی و یا چیزی. ( ناظم الاطباء ). پناه برنده. پناهنده. پناه آورنده. پناه برده.زنهارخواه. مستجیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ملتجی شدن؛پناهنده شدن. پناه بردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ملتجی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) ( از «ل ج ی » ) خواننده خود به سوی غیر قوم خود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه خود را به گروهی نسبت می دهد که از آنها نباشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع. ملتجی ء ] (اِفا. ) پناه جوینده، پناه برنده.

فرهنگ عمید

پناه جوینده، پناه برنده.

فرهنگ فارسی

پناه جوینده، پناه برنده
( اسم ) پناه جوینده پناه برنده.
خواننده خود به سوی غیر قوم خود. آنکه خود را به گوهی نسبت می دهد که از آنها نباشد.

جمله سازی با ملتجی

💡 کای به درت ملک و ملک ملتجی جئت الینا و لنعم المجی

💡 با شریف آن کرد مرد ملتجی که کند با آل یاسین خارجی

💡 پس نشاندش باز پرسیدش ز جا که کجا داری معاش و ملتجی

💡 رو نهان کن بر تو گشتم ملتجی تا نیفتد این بدست خارجی

💡 به او ملتجی گر شقی ور سعید نگشته کسی از درش ناامید

💡 وجود از سخطت ملتجی شود به عدم پلنگ با غضب التجا برد به غزال

کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز