لغت نامه دهخدا
فروغمند. [ ف ُ م َ ] ( ص م رکب ) منور. نورانی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فروغمند. [ ف ُ م َ ] ( ص م رکب ) منور. نورانی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
( ~. مَ ) (ص مر. ) دارای فروغ، نورانی.
دارای فروغ، دارای روشنی و تابش.
دارای فروغ، دارای روشنی وتابش
( صفت ) دارای فروغ نورانی.
دارای فروغ، نورانی.
💡 ۴۶. ۲۰۱۴، ویتنام، هانوی: هیربد حیدری مدال طلا، ایمان فروغمند، محمد مبین حسینی و محمد پارسا جباری مدال نقره.